نگاهم به ابدیت است
محکوم به ماندن و زندگی کردن
روی دلم، احساســــم پلاک تا ابد تعطیل چسباندم
می خواهم سنگ باشم
می خواهم فرامــوش کنم
می خواهم مات در انزوای خویش یا در میان جمع خاموش بنشینم
می خواهم موسیقی نگاه تو را از یاد ببرم
دردهایم گمشده اند
آرزوهایم به شوق رسیدن به اوج باران
و
شوق هایم پا برهنه به دنبال آفتاب می روند
هیچ کس انتهای سادگی ام را نفهمید
...
من پلکان انتظارم را بالا می رفتم
که
یک اشتباه ساده تا آخر عمر مرا در هم شکست
...
من این دیوارهای بی دریچه را دوست نداشتم
من اینهمه غمگین نبودم
راستش را بخواهید:
دیشب سهم کوچک من از زندگی به پایان رسید ...
هیچی نمی تونم بگم ،
حرف های قشنگت رو همیشه محتاجم ،
کاش می تونستم گوشه ای از غمهایت را به دوش بگشم
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت..
...
شوخی کردم!! علیک سلام.احوالت؟
در این روزگار بیپنجرهی نادرخت،دراین شدت و جراحت روحهای لهیده و خاکستری احساسات عاشقی،در این اندوه مد روز شده و کسالتهای اپیدمیک،میان این واسوختها و سیاهشعرها حتی اگر میخواهی از دلتنگی بنویسی،باید دلتنگترین باشی!!میتوانی؟!
آن پلاک را هم باید از متروکهی دلت برداری،غمگینی؟میدانم،اما بگذار بهجایش سبزی بکارند،برج بسازند،سوپرمارکت بزنند ..میتوانی؟!
یارب آن چه چشمهء است محبت
که از آن قطره ای خوردم و دریا گریستم
ای اشک هر چه از دیده ریزمت زیر پای
بینم که باز بر سر مژگان نشسته ای
عقل میگفت که دل منزل و ماوءای من است
عشق خندید که یا جای تو یا جای من است
جور گل بلبل کشید و برگ گل را باد برد
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد
تو برفتی و غمت در دل من منزل کرد
آری آری غم تو از تو وفادارتر بود
عمر من شد برف فردای من
وای از این فردائی نا پیدای من
تیک تاک ساعت آوردم بخود
و زسخن شد ناصح گویای من
با زبان عقربک میگفت عمر
میروم بشنو صدای پای من
فرق است میان من و پروانه در عالم
او بال و پرش سوخت ولی من جگرم سوخت
متاسفم که اینو میگم ، اما ... تصمیم درستی گرفتید .
فراموشی خوب است .
هوای آزاد خوب است .
زندگی در هوای آزاد هم .
« درود و فراوان درود »
من گریزانم از این خسته ترین شکل حیات
و از این غربت تلخ
که به اجبار به پایم بستند
می گریزم از شب
می گریزم از عشق
و تو ای پاک ترین خاطره ها
همه جا در پی تو می گردم...
« تا درودی دیگر بدرود »
سلام ،،،،،،،،،،
این پستت منو یاد یکی از پست هام توی وبلاگ قبلی ام انداخت:
می بخشمت....
این بخشش حق تو نیست، ذات منه.
فراموشت می کنم....
این فراموشی ذات من نیست،
حق توئه!
اما خیال نکن که لحظه ای می رسه که فراموش کنی اون چه رو که باید....
نمی شه عزیز من.
نشده و نخواهد شد.
حتی اگر تمام سهممان از زندگی را بر باد دهیم،
باز یادها و خاطره ها خواهند ماند
و دردناک هم....
قضیه ی اون ۳ تا ستاره چیه؟
نباید می نوشتم؟
خواب سبز یا صورتی ؟؟؟! منظورتون چیه ؟ این که دیگه شعر نیست . زندگیه ! زندگی واقعی . و فراموشی خیلی وقتها لازمه . چطوریش هم خودش بلده !
سلام
با یک داستان بروزم خوشحال می شوم که سری به ما بزنید
نشنو از نی ، نی نوای بینواست
بشنو از دل ، دل حریم کبریاست
نی چو سوزد تل خاکستر شود
دل چو سوزد محرم دلبر شود
نه انگار که این ها را من نگفته ام
حرفهای دلم را چطور خوانده بودی؟!
اول : سلام
دوم : بابت حضور ، حسن نظر و لینک سپاسگذارم
سپس : شوق هایم پابرهنه به دنبال آفتاب می روند. این سطر چسبید. هر چند که موسیقی شوق ها چندان بدلم نمی نشیند. ببین به موسیقی حروف دقت کن ... و به اصل اختصار ... نوشته ت حشو داره مثلا: من پلکان انتظارم را بالا می رفتم ... این من اینجا چیکاره است ؟ اگه حذف بشه چی کم میشه ؟
پس از سپس : بابت عادت نقادی ام بسیار عذر خواهم ... و از حضور و لینک مجددا سپاسگذار...
چرا پاسخ به کامنت ها رو حذف کردی؟
من از اونا خیلی خوشم می اومد!
همه رو می خوندم!
راستی تو چطوری وبلاگم رو باز کردی؟
این جا باز نمی شه!
سلام
چشم جواب میدم چند وقتی حسشو نداشتم
نمی دونم از صبح وارد نمی شد ولی اون دفعه که زدم باز کرد منم واست کامنت گذاشتم امروز خیلی بد طوره اصلاً سرعت نداره
منظورم از اون ، خود ( فراموشی ) بود .
از قدرت ( زمان ) هم غافل نشید .
فراموشی با زمان خدا کنه بوجود بیاد
مرسی...
سلام ،
امروز آفتاب جور دیگری می تابید ، یا شاید امروز من جور دیگری دنیا را می بینم ..
خوب باشی ، همیشه
سلام
دید تو عوض شده ولا خورشید خانوم همون خورشید خانومه
مرسی ...
سلام.
مــــــــــــــــــــــــــــــــــرسی که بازم جواب می دی!
آره بلاگفا قات زده.
توی یکی از پست های قبلی ام نوشته بودم که:
« بلاگفا خر است! »
حالا دیگه چیز دیگه هم شده!
حتما تو بلاگ اسکای خوندی که
اشتباها فیلتر شدیم!!!!!!
لعنت بر این ......!!!
سلام
مرسی که اومدی
حالا چی شده؟.......
آره میدونم
کی درست میشه
چطوری میتونیم دوباره وارد وب شما بشیم
واقعاً لعنت ...
از مخاطب به شاعر: راستی یادته چقدر باهم خوب بودید...اصلا خوب بودید با هم...فکر کن اگه یادت اومد نمی دونم.
آره یادمه که با هم خیلی خوب بودیم خیلی زیاد
بدون که فکر می کنم و یادم میاد و اگه تا حالا سرپا هستم و دارم زندگی می کنم به یاد او خاطراته خوش زندگیمه
مرسی از حضورت
ای نفس
مبادا افسرده شوی
مبادا جاهلان را نا امید گردی
همواره آرزومند باش
جز آرزو ، دیگری نمی توان وصال را نزدیک کند
ای نفس
نو مرا از لذت زندگانی دور ساختی
و من از تو خشنودم
و چنین بر نوشتی را پذیرفتم
ای نفس
اگر هجران می تواند مردم را از عشق باز بدارد
نظمی که ستارگان را در آسمان پراکنده کرد
مشوش و واژگون می شد .....
جبران خلیل جبران
ای نفس
مبادا افسرده شوی
مبادا جاهلان را نا امید گردی
همواره آرزومند باش
جز آرزو ، دیگری نمی توان وصال را نزدیک کند
ای نفس
نو مرا از لذت زندگانی دور ساختی
و من از تو خشنودم
و چنین سر نوشتی را پذیرفتم
ای نفس
اگر هجران می تواند مردم را از عشق باز بدارد
نظمی که ستارگان را در آسمان پراکنده کرد
مشوش و واژگون می شد .....
جبران خلیل جبران
چه شب هایی را سحر کردم
و شوق با من شب زنده داری کرد
و من در کمین او بودم
مبادا اسیر خواب گردد
و نگهبان بسترم خیال و جد
و می گفت :
مبادا در خواب باشی
زیرا خفتن بر تو حرام است
بیماری در گوش من گفت :
گر طالب وصلی
مبادا شکوی بر زبان گویی
این روزها بر من گذشت
حال ای دیدگان من
دیدار خیال خواب را به شما بشارت میدهم
و تو ای نفس
حذر کن
مبادا آن عهد را یاد آری .
کجا می روی ای بهار؟
بوی خوشت تا کجا خواهد رفت؟
و سرت را در کدامین آسمان بلند خواهی کرد تا درباره ی آنچه در دل تو است سخن بگویی؟
و آیا در مدٌ عشق مان از سواحل با ارزش خواب هایمان دیدن خواهی کرد؟
سلام ممنون که اومدی
زندگی پر از سواله می دونم
رسیدن به تو خیاله می دونم
تو میگی یه روزی مال من میشی
اما موندت محاله می دونم
تو میگی شبا دعامون می کنی
چشمه چات زلاله می دونم
توی آسمون سرنوشت ما
ماه کاملمهلاله می دونم
تو میگی پرنده شیم بریم هوا
غصه ما دو تا باله می دونم
چشم من پر از غم نبودنت
دل تو پر از ملاله می دونم
طاقتم دیگه داره تموم میشه
صبر تو رو به زواله می دونم
آره می ری و نمی پرسی که این
دل عاشق در چه حاله می دونم
بازم سلام خوبی منم لینکت کردم
اگه میشه بیوگرافی تو برام بفرست
راستی اهل کجایی
بای
سلام
اهل دلم چه فرقی میکنه
چشم هرچی میخواین بپرسین جوابتونو میدم خوشحال شدم
مرسی از لینکتون و حضورتون
نمی دونستم!
یعنی تا شما کامنت نداده بودی نمی دونستم درست شده وبلاگم!
مرسی از حضور مرتبت عزیزم
دارم می رم شاید آپ کنم!
سلام
خواهش میکنم عزیزم
آپ کردی خبرم کن هرچند من همیشه بهت سر می زنم
سمانه جان
فقط یک کلمه خوشحال میشم
مرسی منتظرم
مگه خراب بود ؟؟؟
در هر حال ، خوشحالم که خوشحالید !
آره عزیز از چهارشنبه خراب بود
مرسی ........
سلام اینم از ایمیلم
موفق باشی
مرسی
چشم حتما
سلام ،
از این به بعد با ام ام تی کامنت میزارم ،
سلام
مرسی...
سلام.
متنت خیلی قشنگ بود...
؛؛می خواهم مات در انزوای خویش یا در میان جمع خاموش بنشینم؛؛
این عبارت رو مدتی بود (وشاید هست) که حس میکردم...
سلام
مرسی زیادم خوب نیست
خیلی وقته که حس می شود
می دانی این روزها هوا بوی بدی می دهد؟
و آب تلخ است؟
می دانی این روزها مادر راه خانه تا بیمارستان را چه خوب از بر است؟
نوشته ام زیبا نیست
هرگز نبوده. درد هست اما زیبایی نع
به نظر من درد خیلی زیباست
اگه زیبا نبود توی این کلمات قشنگ ظاهر نمی شد
دردی که کشیده می شود
آیا بهترین نقاش ها می تونن ترسیمش کنن نه
خدا کنه درد همه کم شه
از خدایم که بعضی وقتا به وجودش شک می کنم می دونم کفره
می خوام آرامش عطا کنه صبر ...
نمیدونم چی بگم
میدونی حرفات رو خیلی قشنگ گفتی تونستی کلمات رو به زانو در بیاری
ولی کاش میشد دلمون رو به زانو در میاوردیم بهش میگفتیم که بسه اشتباه بسه خوش باوری
بسه خودمون رو قول زدن
باور کنیم که هیچ کسی لایق نیست
باور کنیم که هیچ احساسی پاک نمونده
باور کنیم که جواب دوژست داشتن طرد شدن
باور کنیم که سهم ما شکستن
سهم من از زندگی حتی شکستنم نیست
باور می کنم که احساسی نمونده
باور دارم که جواب دوست داشتن طرد شدنه
دلمو به زانو در اوردم نه اینکه دیگه اشتباه نکنه
اشتباه کردن کار دله
کاش می تونستم خودم به زانو در بیارم احساسمو
ولی خیلی سخته سختمه ...
مرسی
ممنونم از حضور سبزت
و از اینکه لینکم کردی
من شرمندم فعلا؛ نمیتونم لینکت کنم بلاگم مشکل پیدا کرده فکر کنم حک شدم
سلام
سلام عزیزم ،
نمی دونم ،نمی دونم چی بگم ،
حالا که رفته ای
نه گریه میکنم
و نه خودکشی،
دیوانه هم نمیشوم
فقط کمی دلم تنگ میشود
و بعد
میمیرم بانو...
¤¤¤
فوق العاده زییا بود.واقعا به دلم نشست.لینکتون هم با افتخار جبران شد.فقط اگه میشه با چه اسمی؟اسم خودتون
سلام ،
خوبی
بهتری ؟
من ....
سلام مصطفی عزیزم
تو می دونی که من ...
ولی دوست دارم تو خوب باشی
این کپی پیست " هجران " به دوستاشه
با آدرس جدید می نویسم
" لعنت مجدد به فیلترینگ "
سلام
خیلی خوش اومدی
هر جا بنویسی خوش است
اول : سلام . خوبی؟
دوم : بابت تاخیرم کلی عذرخواهم. بگذار به حساب نزدیکی امتحانات و شلوغی سایت دانشگاه و شهر غریب و ... !
سپس: امتداد حضورت باعث دلتنگیه و جای تشکر داره. همینکه چیزهایی رو که سر زبونت میاد مینویسی خیلی عالیه . اصل مقصود همین نوشتن جوششیه ... و همین نوشته هان که توان ارتقا دارند ... وگرنه نوشته های کوششی هر چقدر هم که تذهیب شن راه به جایی نمی برند...
پس از سپس : منتظر پست های بعدیت هستم...
سلام مرسی
خواهش هر وقت بیای عزیزی
تا هر وقت که امکان داشته باشه میام و تشکر لازم نیست مرسی.
امیدوارم بتونم بهتر بنویسم البته با یاری شما دوستان
حتما
سلام و درود بر شما و متنهای پر محتوایتان که از غم درون شما میگویند ...زندگی نهریست روان در بستر زمان که پس از گذشت از فراز و نشیب فراوان به گورستان ابدیت ختم میشود ولی با این وجود زندگی شیرین و همیشه با تلاش و شوق و ذوق بدنبال تحقق آرزوهایمان هستیم ....آرزوی تندرستی و سعادتمندی شما را در تمامی مراحل زندگی دارم در پناه حق ....
سلام
غم درون من از فاصله هاست
زمان می خواهم برای فراموشی
زندگیم را زیر پاهایم گذاشتم برای رسیدن به آرزوهایم
ولی حالا فقط او را می خواهم و صدایش می کنم
خدایم ...
مرسی خوشحالم کردی
صنما ما از راه دور و دراز آمده ایم
بسر کوی تو با درد و نیاز آمده ایم
گو ز نزدیک تو آهسته و هوشیار شدیم
مست و آشفته نزدیک تو باز آمده ایم
آمده ایم خریدار میرویم بی سرود
نه فروشنده تسبیح و جا نماز آمده ایم
یک زمان گرم کن از مستی ما محفل خویش
که ز مستی بر تو گرم فراز آمده ایم
گر چه در فراق تو زار و نزاریم چو شمع
از پی سوزش و بهر گداز آمده ایم
بر امید رخ زیبائی تو با هم با غم و رنج
همچنانست که با شادی و ناز آمده ایم
دست ما گر بسر زلف درازت نرسد
بر سر زلف تو از دور براز آمده ایم
بینی آن زلف دراز تو که از راه دراز
ما بنظاره آن زلف دراز آمده ایم
توشه و ساز دیدار تو خواهیم همی
گر بدیدار تو بی توشه و ساز آمده ایم
دلتنگی که سهم هر روزه است !
نمی دانم داری چه را فراموش می کنی ، اما هر چه هست کاش همانی باشد که باید فراموش شود !
بیشترین سهم هر روزه زندگیمان
...
« درود و فراوان درود »
شاید بال هایم را نو کنم
برای پروازی دوباره
یا شاید بالهای نو در آورم
برای به اوج رسیدن
مهم نیست پرستو شدن یا عقاب
مهم پرواز است
به سوی آسمان !
سلامی گرم همچو وجود عشق خورشید و ماه.
سپاس فراوان از حضور سرسبزتان دوست خوبم..
با اجازه من هم شما را لینک قرار دادم..امیدوارم دوست خوبی برایتان باشم..
منتظر قدمهای ماندگار شما بزرگوار هستم
« تا درودی دیگر بدرود »
سلامی به همان گرمایی که خودت گفتی
شما صاحب اجازه ای و خوشحال می شم. و دوست خوبی هستی
منم منتظرت می مانم
مرسی ...
« درود و فراوان درود »
روزی مردی خواب عجیبی دید
او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه می
کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت
مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین
می رسند، باز می کنند و آن ها را داخل جعبه می گذارند. مرد
از فرشته ای پرسید، شما چه کار می کنید؟ فرشته در حالی
که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: این جا بخش دریافت
است و دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می
گیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که
کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک ها
یی به زمین می فرستند. مرد پرسید شماها چکار می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما
الطاف و رحمت های خداوندی را برای بندگان می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته بیکار نشسته است.
مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟ فرشته جواب
داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان
مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی عده بسیار کمی
جواب می دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند
جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافی
است بگویند: خدایا شکر!
« تا درودی دیگر بدرود »
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ... تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ... تنهایی را دوست دام زیرا تجربه کردم ... تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست ... تنهایی را دوست دارم زیرا.... در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد ...
.
.
.
.
.
سلام عزیز وب عالیه... امیدوارم موفق باشی خیلی غمگین می نویسی امیدوارم شادبشی به امید خدا راستی خوشحالم می کنی اگه به درد دلهای یه عاشق نیم نگاهی بیندازی
.
.
.
.
.
.
سبز باشی
.
.
.
.
.
یا علی...!
سلام
با تنهایی وصلت کردم ...
مرسی از حضورت به وب زیبایت هم سر زدم نمی دونم شاید همه ما یه وجه مشترک داشته باشیم که انقدر حرفهای دلمون نزدیک بهمه واست آرزوی موفقیت می کنم و با اجازت لینکت کردم
لینکی عزیز مهربون!
راستی این بلاگ اسکای چه سخته!
سلام
همه چیز سختش خوبه آره واسه همینه که منم نتونستم اون بالاشو کامل کنم راستش حالشو هم ندارم همینجوری خوبه
مرسی که لینکم کردی
سلام ، خوفی
سلام
مرسی نمی دونستم وقتی نیستی هم هستی خیلی خوشحال شدم
اصلا انتظار نداشتم اینجا ببینمت ...
سلام و درود بر شما و ممنون از حضور گرمتان ....و برای لینک حقیر هم متشکرم من هم لینک شما را قرار دادم آرزوی تندرستی و سعادتمندی شما را دارم در پناه حق ............
کاش می شد از میان ژاله ها / جرعه ای از مهربانی را چشید / در جواب خوبها جان هدیه داد/ سختی و نامهربانی را ندید / کاش میشد با محبت خانه ساخت / یک اطاقش را به مروارید داد / کاش می شد آسمان مهر را / خانه کرد و به گل خورشید داد / کاش میشد بر تمام مردمان/ پیشوند نام انسان را گذاشت / کاش می شد که دلی را شاد کرد / بر لب خشکیده ای یک غنچه کاشت / کاش میشد در ستاره غرق شد / در نگاهش عاشقانه تاب خورد/ کاش می شد مثل قوهای سپید / از لب دریای مهرش آب خورد / کاش میشد جای اشعار بلند / بیت ها راساده و زیبا کنم/ کاش می شد برگ برگ بیت را / سرخ تر از واژه رویا کنم/ کاش میشد با کلامی سرخ و سبز / یک دل غمدیده را تسکین دهم/
سلام
مرسی از لینکت
ای کاش ...
شما می دونید چرا نظرات من این جوری شده؟
نمی شه دیگه نظر جدید داد
محدودیت داره؟
کمــــــــــــــــــــــــــــــــــک!
واسه چی محدودیت داره
تو دیگه چرا ؟
...