معتادم
شاید به بودن با تو
و امروز روز آن است که برخیزم
من صدای دوست داشتن هایت را
در خواب دیده ام ...
می خواهم آرامش را در چشمهایت تجربه کنم
چهره ات را در آینه، دل خود ببینم
میخواهم تو را همسفر شعرهایم کنم
تا جایت خالی نماند
نمی خواهم تو را در دفتر ممنوعه سیاه خود گم کنم
که این بهانه برای پیدا کردنت
پایان کتاب زندگیم باشد
می دانی دیدنِ تو
همراه با پیدا کردن جلد شناسنامه ام بود
هویتم ...
و اگر امروز به تو بگویم دیگر دلم بی درد است
دروغ گفته ام
ولی بدان روزهاست که از خود بی خودم
وقتی که نگاهت می کنم
در جاده ، غزلهایم گم می شوم
می خوانمت عزیزم
من اینجا مانده ام
ساکت و بی صدا ...
در انتظار تو
سلام سانیِ عزیز
زیباست ..
اره عزیز من ، همراه بودن ، خواب دیدن ، فکر کردن و همسفر بودن با کسی که وجود آدم رو تسخیر میکنه محشرِ ،
آره عزیز ، خدا هیچ چیزی رو بی حکمت سر راه آدم قرار نمیده ، اگر گریه و غم و درد و مشکلات نبود ، شاید هیچ وقت طعم خوشِ خنده ، نشاط ، سلامتی رو احساس نمی کردیم ..
نوشته هایت همیشه برای من زیبا بوده ...
سلام عزیزم
حوصله یحرف زدن ندارم
دیدن تو همراه با پیدا کردن جلد شناسنامه ام بود
خیلی قشنگه
خیلی
دارم از بیحرفی له له می زنم
باید بنویسم اما هیچی توی ذهنم نیست
درد داره نه
خوشحالم که دومین نفرم
من صدای دوست داشتن هایت را خواب دیده ام.
دریغ.....
افسوس....
حسرت........
خواب های من دیری ست که جز درد چیزی ندارند
سلام
مرسی از این توانایی
آفرین واقعا لذت بردم
اما فقط کاش این کلمه نبود وتشخیص آن به عهد مخاطب بود
زیرااین تشخیص در کل اثر مشهود است
(هویتم...)
درود
بدرود
سلام و درود بر شما و قلم توانمندتان بسیار زیبا و شیوا .....معتادم شاید به بودن با تو ...و امروز روز آنست که برخیزم .....خیلی عالی بود مثل همیشه پر احساس ....آرزوی تندرستی و سعادتمندی شما را دارم در پناه حق ...
خیلی قشنگ بود
گفتم که دوستت دارم ، گفتی که باور نداری
گفتم این کلمه را از حفظ نمی گویم از ته دلم می گویم ، گفتی دلم را نیز باور نداری
سکوت تلخی کردم و از ته دلم آه کشیدم. مدتی سکوت با چشمانی خیس
گونه ام خیس شد و قلبم شکسته
گفتی که تو قلبم را شکستی ، گفتم که قلبت شکسته نشد ، احساست در هم شکست
گفتی سکوت کن میخواهم گریه کنم ، من نیز سکوت کردم و با گریه تو نا آرام شدم و اشک ریختم
ممنن از حضورت[گل][قلب][گل]
در سحرگاه 2 تیر ماه هشتاد و شش وبلاگی به دنیا آمد .
به دنیا آمد تا ....
خوشحال میشم سری هم به ما بزنی
قشنگ گفتی . اما ( او ) اگر هویت باشد ،می بایست خود شناسنامه باشد نه جلدش . هر چند هویت واقعی آدمها به شناسنامه هایشان هم نیست . به قدر آدم بودنشان است .
به نظر من از (می خوانمت عزیزم ...)به بعدش هم دیگر اضافی ست .
سلام
بی تو شاید با تو هرگز
شوخی کردم
دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته عمده تقسیم کرده است .
1- آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند (عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند)
2- آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند (مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اند. بی شخصیت اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی آیند. مرده و زنده اشان یکی است)
3-آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند (آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم)
4- آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم هستند ( شگفت انگیز ترین آدمها . در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم . اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم . باز می شناسیم . می فهمیم که آنان چه بودند . چه می گفتند و چه می خواستند . ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان . اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم . قفل بر زبانمان می زنند . اختیار از ما سلب میشود . سکوت می کنیم و غرقه در حضور آنان مست می شویم . و درست در زمانی که می روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم . شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد) .
در سحرگاه 2 تیر ماه 86 وبلاگی به دنیا آمد
به دنیا آمد تا ....
خوشحال می شم سری هم به ما بزنی
سلام خوبی شما من همیشه به یاد شما هستیم سرمیزنیم ممنون سرزدید من من متشکرم بازم سربزنید
بازم میخوای ببخشمت;دنبال یک بهونه ام
باید بیای به دیدنم; ببینی عاشقونه ام
هرجوری خواستی عزیزم ;یادته رنجوندی منو
خاکسترم عاشقته ;با اینکه سوزوندی منو
وقتی تو تنهام میذاری حوصله ی کی سر میره؟
آخه تو که نمیدونی ; انگاری قلبم میمیره
دوباره توی سینه ام; وقتی میای هوا میاد
به حرمت غزل قسم; انگار خود خدا میاد
من با کی همزبون بشم؟ ستاره ها که عاشقن
کاشکی مثه اونا بشم; مست و رها که عاشقن
از خود من نمی دونم; با تو کی مهربون تره؟
واسه کبوتر نگات ;چشم کی آسمون تره؟
سفر غریبی داشتم توی اون چشم سیاهش
سفری که بر نگشتم گم شدم توی نگاهش
یه دل ساده ساده کوله بار سفرم بود
عشق او مثل یه سایه همه جا همسفرم بود؟
او شدش خون تو رگهام
من دیگه خودم نبودم!
برای نفس کشیدن حالا محتاج او بودم!
کاش می دانستی.....
کاش می شد بدانی.....
کاش....
سانی!
عزیزم!
سلام!
میخواهم باشم و باز قصه بنویسم اما قصههای واقعی زندگی مجال نمیدهد.کمی دور افتاده ام از تو،از هجران،از تلخی های تخته سیاه،از عطر بهارنارنج،حتی از کل کل های ام ام تی و حتی از خودم!
اگر دیدی هرکدامشان را بگو دلتنگی هام را برایشان.
در را قفل زده ام اما باز می کنم یک روز آن را به سوی روشنی.
تو بیا ولی،ردپای قدم هات هم دلگرمی است.
.....
چه راست گفته ای!«و امروز روز آن است که برخیزم»...پس تردید نکن.هویتت را بیاب! آنچه که باید، به همراهش یافت خواهد شد و این انتظار ساکت و بیصدا پایان می گیرد.
انتظار چیز بدیست
خیلی بد.....
مخصوصا اگر بدانی آخر و عاقبتی نخواهد داشت!
درد دارم این روزها....
زخم دارم.
خواب هایم هم نفرین شده اند انگار.
کم رنگ بودنم را بر من نگیر
سلام سانازم ، صبح بخیر ،
سلام هجران ، چرکنویس ، چی شده بچه ها ؟
آره می دونم انتظار خیلی سخته ، ولی باور کن بعضی وقتا برای کسی که دوستش داری انتظار شیرینه ، انتظار بد نیست ، ما اونو بد می بینیم ،
شاید تو این شرایط معنی خوبی نداشته باشه ، ولی فکرش و کن ، وقتی منتظر برگشت یه نفر مسافری ، داری انتظار می کشی ، ولی هر روز که لحظه رسیدنش نزدیکتر میشه برات شیرین میشه ،
منم منتظرم ، منتظرم مسافرم برگرده ،
چرکنویس ، از چه دلتنگی ؟
بعدشم این روزا دلتنگی بخش از زندگی روز مره شده ...
آخه عشق یعنی شکستن
عاشقانه سر سپردن
دل سپردن به سرابی
در سکوت خویش مردن
یه روزی یه روزگاری حرف بین ما نگاه بود .....
سوختم و سوختم و ساختم ..
هر چه داشتم به پاش باختم ..
سلام
ممنون که بهم سر زدی
گفتی آپم منم اومدم
خیلی زیبا بود و البته روان و دلنشین واقعا لذت بردم .
عشق در حیطه فهمیدن ما نیست، بیا برگردیم
آسمان پاسخ پرسیدن ما نیست ، بیا برگردیم
گریه هامان چقدر تلخ، ببین ! رنگ ترحّم دارد
تا زمین دشمن خندیدن ما نیست، بیا برگردیم
سلام
ممنون از حضورت
ضمنا پستت خیلی رون و زیبا بود
شاد باشی
س ا ج د
سلام
.
.
.
.
.
زیر این گنبد نیلی زیر این چرخ کبود
توی یک صحرای دور یه برج پیر و کهنه بود
یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد
از افق کبوتری تا برج کهنه پرگشود
برج کهنه سرپناه خستگیش شد
مهربونیش مرحم شکستگیش شد
اما این قصه برج و کبوتر سرآغاز یک دلبستگی شد
اول قصمونو تومی دونستی، می دونستی
من نمی تونستم برم تو می تونستی، می تونستی
باد و بارون که تموم شد اون پرنده پر کشید
التماس و اشتیاق یه چشه برج و ندید
عمر بارون عمر برج کهنه بود
بعد از اون حتی تو خوابم اون پرنده روندید
ای پرنده من ای مسافر من
من همون پوسیده گوشه نشینم
هجرت تو هرچی بود معراج تو بود
اما من اسیر مرداب زمینم
.
.
.
.
.
ممنون از حضور گرمت ...
.
.
.
.
شاد و موفق و سبز باشی
.
.
.
.
باز هم منتظر نفسهای گرمت به منه نفس بریده هستم ...!
.
.
.
.
یا علی...!
سانی،
دلم باران می خواد
بارانی که پاک کنه از تنم این همه غبار رو.
دلم سیل می خواد طوفان می خواد
که پاک کنه از ذهنم چرندیات رو.....
چی شده بر من؟
نمی دونم!
انتظار می کشم آره، اما
این انتظار اصلا شبیه اونی نیست که تو گفتی عزیزم.
انتظار مسافری رو می کشم که
وقتی می رفت یه لگد کشید توی شکمم و خرد و له ام کرد و رفت.
انتظار کسی رو که هرگز قرار نیست بیاد
انتظار کسی رو که وقتی بخشیدمش خدا هم تعجب کرد!
انتظار کسی رو که نباید....
و مباد آن که بدانی چه دردی دارد
چه سوزی داد
چه داغی بر دل می زند....
سلام هجران ،
سانی خیلی خوب میدونه حدود ۴۰ روزِ پیش به من چی گذشت ،
ولی دوست خوبی مثل سانی و توکل به خدا تونست منو آروم کنه ،
آره ، منم له شدم ، منم وقتی بخشیدمش بنده های خدا تعجب کردند ،
سوز ، درد ، داغ ،
با اینها تنهائی هایم را سپری کردم ،
دیر زمانیست آسمان دلم ابریست
هجرانم دل باران می خواهد
ولی نمی بارد ...
خدایا ببارانم ببارانم
تا پاک شوم از هرآنچه که تو می خواهی
آینه دلم را صیقل ده تا بتوانم در این چند روز
انعکاس نور امیدی که به دلم تاباندی را در آن ببینم
و بتوانم ...
سلام
سخته می دونم عزیزم خیلی سخته همه ما به نوعی کشیدیم...
نفرت انگیز ترین حس حس انتظاری است که نمی دانی اخرش چه می شود می آید یا نه ؟ اه اه
نمی تونم تحمل کنم چون انتظاری تلخ و طولانی رو تجربه کردم اما از حق نگذریم قلمت شیوا و روان طوری که حس کردم جنس نوشته ات از جنس دل منه موفق باشی
دیر زمانیست به جاده ی انتظارم زل زده ام
سراب آمدنت را در کورسوی دیدن می بینم
و امروز که برای بازگشتت امیدی نیست
فقط می نویسم بازهم برای آمدنت
از انتظاری که طعم تلخ و شیرین دارد
هرچند میدانم و میدانی که سخت است و طولانی...
سلام
مرسی از همه چیز بخصوص دلگرمی که برای نوشتن بهم میدی ...
برای او
امشب نه
بلکه نمی دانم یک شب٬ دو شب٬ یا هزاران شب
برهنهء دل شدم
اشک های عاشق من
نشست خوابهای رویایی او را
مگر نمی گویی برای ما شدن
چنین باید کرد
پس چرا من
دل را نه فقط
تن را
احساسم را
صدایم را
عریان کردم
ما شدیم ٬اما خیلی زود
حتی منی دیگر وجود ندارد ...
سلام عزیز دوست داشتنی
ممنون بابت نگرانی هات به مصطفی و آیه هم عرض ارادت
عزیز راست میگی معتاد شدم به داشتن و دوست داشتنش
باور کن می دونم زندگی با او یعنی به نوعی برزخ اما دوست ندارم از دستش بدم انگار یه نیرویی این اجازه را نمیده بهم
سلام ، صبح بخیر
خوبی ؟
آرامش ذهنی راستین ، این است که بدانی کاری را خواهی کرد که باید بکنی و به نیت خود و قدرت انجامش باور داشته باشی .
سلام٬ صبح بخیر
خوبم ...
آرامش ذهنی راستین خیلی زیباست ولی تو که می دونی چرا عزیزم
...
دیشب٬
با دستهای خالی از عشق
به تو گفتم
که هنوز نفسهامی
خواستم در کنارت
با حضورت
گرد و غبار خستگی را از تنم پاک کنم
و برایت منی باشم...
عزیزم
خستمه ...
نذار به ندیدنت راضی شوم
چراغ تحملهایم قرمز شده است
و به حرفهایم اجازه عبور نمی دهد
بغضهایم در کنج گلویم خانه کرده اند
و با این غرور لعنتی
به آنها اجازه فرو ریختن نمی دهد
امروز که محتاج نگاههایت هستم
آنها را از من دریغ می کنی
شاید فردایی نباشد
که به آن نیاز داشته باشم
تو آنها را ...
باز هم صبر می کنم صبر
سلام
.
.
.
.
.
شگفتا! چه رمز و رازی دارد این جان جای گرفته در کالبد که می توان از آن هم منفذی به قعر دره های خوف انگیز ساخت و هم نردبانی به سوی بلندترین نقطه ی منحنی صعود.
.
.
.
میدونی عزیز مهم اینه که در آینده چه کار خواهید کرد، نه در گذشته چه کار کرده اید!
.
.
.
.
.
شاد و سبز و پایدار باشی ....!
.
.
.
.
.
.
یا علی...!
وبلاگ تازه متولد شده (راه اصلی) رو که یادتون هست !!!
آپ شدیم !!
امیدواریم بتونیم جریان حرکت دهنده ای را راه بیاندازیم.
نمی دونم سانی گلم، نمی دونم ام ام تی نازنینم.
شاید حق با شما باشه.
شاید من هم روزی به این نتیجه برسم که چیزهایی برتر از عشق هم هست.
چیزهایی مثل داشتن یک رفیق خوب
چه می دانم.
اما امروز
تنها می اندیشم رفیق خوب کسی است که
صندلی زیر ژایم را بکشد تا آویزان میان این دنیا و آن دنیا بچرخم.
چنین رفیقی می خواهم.
سخت هم....
سلام هجران عزیز ،
من و سانی حاظریم صندلی رو از زیر پات بکشیم ، این لطف رو در حق دوست خوبمون ، هجران عزیز میکنیم ،
سانی ، ام ام تی
شوخی میکنم ، ولی یه دوست خوب دوستیه که تو همه شرایط رفیق و یارِ آدم بمونه ، پیدا کردن یه همچین دوستایی سخته هجران ، ولی میدونم که غیر ممکن نیست ،
ما رو دوست خودت بدون هجران ، اگر که لایقیم
ما که هر آنچه داشتم
اول ره گذاشتم
حال برای چون تویی
اگر که لایقیم بگو
سلام
امروز صدای تنهایی من نیست ، و من انگاری چیزی رو گم کردم ،
سلام هانی ، مرسی که سر میزنی ، مدتی نبودی ، نگرانت بودیم ،
هجران عزیز ، ما چه بخواهیم چه نخواهیم روزها شب میشه ، شب سحر ، سحرم صبح ...
میگن خدا هر چه رو که انسان ازش طلب میکنه ، بهش نده حکمته و هر آن چه که برآورده کنه و بهش بده رحمته ...
خدایا رحمت و حکمت تو رو دوست داریم ...
وبلاگ تازه متولد شده (راه اصلی) رو که یادتون هست !!!
به روزم !!
امیدواریم بتونیم جریان حرکت دهنده ای را راه بیاندازیم.
سلام
از اینکه دیر می آیم شرمنده!
گرفتاری است دیگر.. به قول چرکنویس : کمی دور افتاده ام
ممنون که می آیی و به یادم هستی.. به محض فراغت خواهم آمد..
خواندم روایت هویتت را.. زیبا بود و بر آمده از دل!
فعلآ..
جالبه
خسته نباشید
خوشحال میشم سری هم به امانت سرای ما بزنی
سلام
وبلاگ نام های خداوند را به یاری او شروع کردم . با اومدن تون شادی می یاد پس تشریف بیارید.
*یه نظری به دلتون بیاندازید و مطلبی از دل بیرون بیارید و بازش کنید چونکه از دل بر بیاد به دل خواهد نشست.
حتما تا حالا بارها تجربه اش کردید اینطور نیست؟
به امید دیدار
سلام
وبلاگ نام های خداوند را به یاری او شروع کردم . با اومدن تون شادی می یاد پس تشریف بیارید.
*یه نظری به دلتون بیاندازید و مطلبی از دل بیرون بیارید و بازش کنید چونکه از دل بر بیاد به دل خواهد نشست.
حتما تا حالا بارها تجربه اش کردید اینطور نیست؟
به امید دیدار
شما عزیز منید
شما دوست نیستید سایه ای از منید
سایه ای که حتی روزها هم با آدم می مونه
دوستتون دارم
زیـــــــــــــــاد.....
___####______سر سبز ترین بهار تقدیم تو باد ____
___####_______آهنگ خوش هزار تقدیم تو باد ____
___####_________________________________
___####___________________________________
___####______###______###_______________
_#######__#####___#####_______________
___________#######__######______________
__________################______________
__________################______________
___________###############______________
____________#############_______________
_____________###########_____###___###__
______________#########______###___###__
_______________#######_______###___###__
________________#####________###___###__
_________________###_________###___###__
__________________#___________#######___
من اپم ومنتظر حضور سبز تو دوست خوب[گل][گل][گل]
امروز زیر چارقد آسمون
دلم به وسعت یک واژه است
که تو آنرا معنی خواهی کرد
نبض حیاتم را بگیر
زمانیکه لبهایت به خنده باز می شود
و مرا به خواب آرزوهایم ببر
وقتی دیگر در مشتهایم
قطره آبی نیست ...
سلام
صبح بخیر ...
سلام سانیِ عزیزم
صبح بخیر ، امروز خیلی درگیرم ،
سر فرصت اون کارو انجام میدم.
سلام
صبح توام بخیر
بی صبرانه منتظرم ...
هستم اگرچه دیر...
هستم اگرچه دور...اما هستم.
فعلن هستم!
خوبی تو؟
چه قدر از جمعه ها بدم میاد!
دلم می خواد نیرویی منو وصل کنه به تخت خوابم
و چشمام رو ببنده
و مغزم رو قفل کنه
تا نه ببینم و نه بشنوم و نه فکر کنم
جمعه ها ساعت خیلی کند می گذره
خیلی......
دلتنگ تر می شم.
بی تاب تر.
سلام هجرانم
من برعکس از جمعه ها خیلی خوشم میاد
این جمعه نیرویی منو از تختخوابم جدا کرد
چشمامو باز کرد
مغزمو فعال
خستگیمو در کرد
تا تونستم خوب ببینم٬ خوب بشنوم و خوب فکر کنم
خیلی ...
به قول مرحوم آقاسی
دل مستمندم ای جان
به لبت نیاز دارد
به خوبا سر می زنی آقا٬
مگه ما بدا دل نداریم ...
شاید این جمعه بیاید ...
گاهی وقتا اعتیاد هم زیباست
سلام
مخصوصا اعتیاد از این نوعش ...