التیامم چیست ؟

 

  

با کدامین واژه نامم را به تفسیر بگذارم

با کدامین کلام درد درونم را فریاد کنم

و به او بفهمانم که زخمم را التیامی نیست، جز دوری از او

اما ...

مرهمی در نگاه معصومانه اش موج می زد

و مرا آن نگاه زنجیر کرد

که اگر این نبود، من بادبادک کودکانه ام را به هوا می کردم

و شاید عکسم را قاب گرفته برایش هدیه نمی کردم

هرگاه تصمیم به رفتن بود

هرگاه چمدانِ تنهائیم را بستم

هرگاه خواستم سفر تازه کنم

حسی سُکانِ دلم را دردست میگرفت

اما ...

من میدانم، فرصتی دوباره نیست

میدانم که لبخند، زخم کهنه مرا التیامی نمی بخشد

میدانم که تنها، خود التیامم را میدانم

و اگر مانده ام،

منتظر خبر قاصدکم

و او می آید

و با آمدنش جانی دوباره در روحم می دَمد ...

 

 نویسنده : توسط مصطفی

نظرات 37 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:01 ب.ظ

سلام
خیلی زیبا نوشتی ...

درد و تنهایی و زخمهایی را که دیدنی نیست کشیدی را از بند بند کلماتت می شود احساس کرد

مرحمی در نگاه معصومانه اش موج میزد
و مرا آن نگاه زنجیر کرد
این بیت خیلی دلنشین و با احساسه

فرصتها را دوباره بدست بیاور
با گریه هایت زخمهایت را التیام ببخش
امیدوارم قاصدک خبر خوشی برایت بیاورد
و با آمدنش روح دوباره بگیری

ارزو شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:47 ب.ظ http://arezoosetayesh.persianblog.com

تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهدآزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چرا ؟؟؟؟؟ " باغچه ی کوچک ما سیب نداشت ."ممنونم از حضورت

جلیل شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:22 ب.ظ http://www.tanha200368.blogfa.com

سلام
عالی بود
........................
می خواهمت در تنگنای تنگ حدقه چشم لبانت
............................
آپم ومنتظر
درود
بدرود

مصطفی یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:43 ق.ظ

سلام ، صبح بخیر
خوفی ؟
چشمات زیبا می بینه ، من کجا و زیبا نوشتن کجا ...

صدای تنهایی یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:57 ق.ظ http://www.3ot-delan.blogsky.com

بهانه های کودکی ام را جدی نگیر
دلتنگم
با استخوان پوسیده فرصتهایم
چمدان تنهایی ام
را که به اندازه یک خواهش است
بسته ام
زخمهای کهنه دلم را
باحُرم نفسهایت
التیام بخشیدم
نازنینم
از من خرده مگیر
که بی تو
...

سلام صبح بخیر
شعرت خیلی زیباست هر بار که می خونم واسم تازگی داره ممنون که ایندفعه آپ کردی

سمیرا یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:30 ق.ظ http://www.samira0022.blogfa.com

سلام
خیلی زیبا بود
صدای تنهایی عزیز با اجازه وب لاگتون رو لینک کردم در ضمن ممنون که میای سر میزنی
فعلا...

سکوت شبانه یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:35 ب.ظ http://sokot-e-shabane.blogsky.com/


چه دلپذیراست
اینکه گناهانمان پیدا نیستند
وگرنه مجبور بودیم
هر روز خودمان را پاک بشوییم
شاید هم می بایست زیر باران زندگی می کردیم
و باز دلپذیرو نیکوست اینکه دروغهایمان
شکل مان را دگرگون نمی کنند
چون در اینصورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم
خدای رحیم ! تو را به خاطر این همه مهربانی ات سپاس ...

خلبان یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:45 ب.ظ http://valadiat.persianblog.com

سلام. من از داشتن دوستای خوب مثل شما خوشحالم. امیدوارم موفق باشین

خبر آمد خبری در راه است

خرم آن دل که از آن آگاه است

ونوس یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:37 ب.ظ http://www.venouse.blogfa.com

خیلی وقته سایه تو بر سر ندارم

چشم به در دارم ازت خبر ندارم

خیلی وقته زیر رگبار محبت پای رفتن دارم

همسفر ندارم

تو برام همه کسی تو برام هم نفسی

نمی دونم که چرا تو به من نمی رسی

جای امن بودنم گرمی آغوش توست

دلی دارم نازنین که همیشه پیش توست

صدای تنهایی یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:14 ب.ظ http://www.3ot-delan.blogsky.com

بارانی ترین هوا را امروز
آسمان دل من دارد
از غرش غمهایش امشب
آینه دلم می شکند
ای کاش٬ نیمه شب٬ می توانستم
حرفهایم که در سایه آن
دریای دلم را مواج کرده
شیونی که تصویر آن در چشمهایم خواناست
را با ابتدایی ترین کلمات
با تو خدایم، در میان بگذارم
ولی خدایا٬ خالقم
تو بدان آگاهی
که در میان زندگان این عالمت
و مردگان هستی ات
من به عطش یه قطره آب
بــــــــی گناهم ...

مرجان یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:42 ب.ظ http://www.osyan.blogfa.com

سلام مصطفی جان...
یه غلط دیکته ای ...مرهم...مرحم غلطه ... ((:
شوخی می کنم...
پسورد وبلاگم رو یادم رفته...در نتیجه توی وبلاگ علی می نویسم...می خوام آپ کنم اگه بشه...
مرسی که میای...مرسی که هستی...مرسی برای همه چیز مصطفی...مرسی

هجران یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:04 ب.ظ

نه مصطفی مهربان...
نه!
او که رفته هرگز نمی آید باز
بار دیگر باید خنده را از سر آموخت
بی او....
بی یاد او....
بی خنده هایش....
بی او.
باید آموخت.....
باید....

شعر قشنگی بود عزیز.
سانی نازم خوبی خانمی؟

خلبان یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:07 ب.ظ http://valadiat.persianblog.com

سلام
با اجازه لینکت کردم

هجران یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:57 ب.ظ http://hicran.info

یه چیزایی عوض شده!!!!

تخته سیاه دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:06 ق.ظ http://takhtehsiyah.blogfa.com

قاصدک ، خسته است . خسته !

صدای تنهایی دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:11 ق.ظ http://www.3ot-delan.blogsky.com

خود به دنبال مرهمی برای زخمهایم می گردم
نازنینم برایت می خواهم
فرصتی دوباره یابی
و زخمهایت را التیام بخشی
با یکی بهتر از او
خالق او ...

سلام
صبح بخیر عزیزم٬ خوبی ؟

صدای تنهایی دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:30 ق.ظ http://www.3ot-delan.blogsky.com

من از این فاصله ها فاصله ها دلگیرم
بی تو اینجا چه غریبانه شبی میمیرم
دل من با همه آدمکانی که به دنبال تواند
قهر می گردد و من با خود خود درگیرم
دیر سالیست که میخوام از اینجا بروم
ولی انگار که با قلب زمین زنجیرم
مثل اینست که من با همه هق هق خود
روی سجاده احساس تو جان می گیرم
ساعتی گریه و غم هیچ نمیخواهد و من
در الفبای زمان خسته این تقدیرم

سهراب سپهری ...

مصطفی دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:45 ق.ظ

سلام ، صبح تو هم بخیر

ممنونم
در مقابل نوشته هایت فقط میتونم سکوت کنم ،
مرسی ساناز مرسی ، بابت همه چیز .

سمیرا دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:52 ق.ظ http://www.samira0022.blogfa.com

سلام
با یه داستان به روزم
به من سر بزن[گل]

محمد بشیری دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:23 ب.ظ http://www.nafasborideh.blogfa.com

سلام
.
.
.
.
.
وقتی که دیگرنبود

من به بودنش نیازمند شدم

وقتی که دیگر رفت

من به انتظارآمدنش نشستم

وقتی که دیگرنمی توانست مرادوست بدارد

من اورا دوست داشتم

وقتی اوتمام کرد

من شروع کردم

وقتی اوتمام شد

من آغاز شدم

وچه سخت است

تنها متولد شدن

مثل تنها زندگی کردن است

مثل تنها مردن!

.
.
.
.
.
.
.
.
عشق چیست ؟ عشق دانش است . دانش و فرهنگ است توامان و آن کس که از این دو بی بهره است توانای عشق ورزیدن ندارد عشق دلپذیر ترین جهان بینی آدمی است آن جهان بینی نجیب و جلیل که از آغاز تاریخ انسان تا کنون جانهای شیفته بسیاری برای بر پاداشتن جهانی شایسته و بایسته ی آن کوشیدند و جان باختند برای : روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادریست روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند قفل افسانه ای است و قلب برای زندگی بس است
.
.
.
.
.
.
.
.
ممنونم که به کلبه حقیرانه من تشریف آوردین و با نظرتون منو مورد لطف خودتون قرار دادین
.
.
.
.
.
امیدوارم که همیشه شاد باشین
.
.
.
.
.
سبز باشید
.
.
.
.
.
.
یا علی...!

ناهید دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:00 ب.ظ http://www.telesmetanhaee.blogfa.com

سلام
هر دوتا شعر رو خوندم واقعا قشنگ بودن بوی انتظار می دادن
رفیق مواظب باش این انتظار بیهوده نباشه ......
از این به بعد هر وقت آپکردی خبرم کن رفیق
ممنونمممممممممممممممممممممممم

باغبان دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:24 ب.ظ http://e-baghban.blogfa.com

از " سرزمین وجودی ما" چیزی شنیدی؟
با "باغبان" بروزم.
دوست داشتی بهم سر بزن.

آرش سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:23 ق.ظ http://zibatarinbahane.persianblog.com

سلام
شاید بعضی وقتها درد و درمان یکی است! نه؟
ممنون که سر میزنی..

آنتی سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:50 ق.ظ http://www.antihis.blogfa.com

آنتی باز اومد سر بزن

صدای تنهایی سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:23 ق.ظ http://www.3ot-delan.blogsky.com

سالهاست خیس می خورد
دیوار شب
از چشم هایی که جاری می شوند
زیر پایش
.
.
.
بیچاره اشک
دیوار شب
از جنس مسلح ترین بتن هاست ...

سلام
صبح بخیر ٬ خوب باشی تا ...

مصطفی سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:47 ق.ظ

سلام سانی جونم

خطاب به او که تنهایم گذاشت ..
آمــدی جــانم بقـــربانت ولــــی حــالا چــــــرا
بیــوفا حــالا کــه من افتــاده ام از پــا چــرا
نــوشداروئی و بعــد از مرگ سهــراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حـــالا چــرا
عمـــر مــارا مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امــروز مهمان تــوام فردا چـــرا
نازنینا ما بنــاز تـــــو جــوانی داده ایـــــــم
دیگـــر اکنـــون با جـــوانان ناز کــن با ماچرا
آسمان چـون جمع مشتاقان پریشان مــی کند
در شگفتم من نمی پاشد زهــم د نیــــا چــــرا
در خــزان هجــر گل ای بلبــل طبـــع حــــزین
خاموشی شرط وفاداری بــود غــوغــا چـــرا
شهـــریارا بــی حبیب خـــود نمی کـــردی سفر
این سفــر راه قیــامت میـــروی تنهــــا چــــرا

مصطفی سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:48 ق.ظ

شادیم از شادی تان خوشیم از خوشی تان مستیم از مستی تان

همواره در کنارم باش ،

م راه سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:52 ق.ظ http://YEGANEHRAH.BLOGFA.COM

سلام دوست عزیز

ممنون که بهم سر زدی

امانت پادشاه

خداوند در وجود هر انسان دانه ای نهاد که قدرت و نور پادشاه عالم در آن نهفته است و وظیفه ما این است که این دانه را شکوفا کنیم و به کشف برسانیم

منتظر دیدار شما هستم!!!

راحله سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:42 ق.ظ http://www.mahemehr6.blogfa.com

سلام اقای مصطفی
یه حسی دره
نوشته هاتو نو میگم
یه کم دور میشم ازش
یه کم ترسناک داره میشه
شاید به خاطر بچگی منه
نمیدونم
اما حستون زیباست
خیلی

به اون دوست مهربون هم سلام برسونید

مصطفی سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:13 ب.ظ

وفایت با جفایت ،
هر دو نیکوست ،
چه فرقی میکند ، چون دارمت دوست

هجران سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:13 ب.ظ http://hicran.info

صدای تنهایی شده حرف دل.
خوشحالم این جا دیگه کسی تنها نیست
این جا فقط سانی نیست
بوی هر دو تون میاد
بوی دو دوست خوب
براتون آرزوهای خوب می کنم.

علی چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:03 ق.ظ

سلام ساناز
خوبی؟
ببخشید مدتی بود نبودم. سرم گرم امتحانا و پروژه و اینجور چیزا بود. چند روز بعدشم کلا حس و حال وب و نوشتن رو نداشتم. متنی که گذاشتی رو خوندم. خیلی زیبا بود. آقا مصطفی هم مثل خودت قلم خوبی داره. :)

مصطفی چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:04 ق.ظ

به مناسبت سهمیه بندی بنرین ، شرکت ایران خودرو ایران خودرو پیش فروش الاغ را آغاز کرد ....

صدای تنهایی چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:12 ق.ظ http://www.3ot-delan.blogsky.com

می خواستم چشم های تو را ببوسم تو نبودی، باران بود. رو به آسمان بلند پرگفت و گو گفتم: تو ندیدیش...؟ و چیزی ، صدایی ...
صدایی شبیه صدای ادمی آمد. گفت: نامش را بگو... تا جست و جو کنیم!
نفهمیدم چی شد که باز یکهو و بی هوا، هوای تورا کردم. دیدم دارد ترانه ای به یادم میآید. گفتم: شوخی کردم به خدا! می خواستم صورتم از لمس لذیذ باران فقط خیس گریه شود.
ورنه کدام چشم، کدام بوسه، کدام گفت و گو ...؟!
من هرگز هیچگاه میلی به پنهان کردن کلمات بی رویا نداشته ام.
سلام عزیز
صبح زیبات بخیر...

سلام ،
صبح زیبای تو هم بخیر و خوشی ،

و عشق ..
صدای فاصله هاست
دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
چه فکر نازک غمناکی!
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
نه , وصل ممکن نیست
همیشه فاصله ای هست.
دچار باید بود
وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله هاست.
صدای فاصله هایی
که غرق ابهامند.
نه ,
صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر.
همیشه عاشق تنهاست.

جمعه سیاه چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:37 ق.ظ http://http

سلام
این روزها سر بسیار شلوغه ولی زیبا بود مثل همیشه

بهنام پنج‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:33 ق.ظ http://godname.blogfa.com

سلام
وبلاگ زیبایی داری .
ممنون که بهم سر زدی با اومدنت . نسیم اومد و اینجا را بهاری کرد وپر از گل . آخه میگن گل هدیه ای از بهشته ..... اونهایی که دنبال عشقند و.....
شاید خودشون ندونند ولی عشق پیش اونهاست ...
به روز کردم قدم رنجه کن و بازم سر بزن
منتظر حضورت هستم

حوا جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:16 ق.ظ http://havva7.blogfa.com

همیشه کلمه ها کم می آورند تو را ومرا
همیشه کلمه ها گم می کنند عمق فاصله را

باز آمدم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد