چند وقتی بود
با صدای تنهایی ام فاصله افتاده بودم
اگر دوباره به آن گوش دهم...
صدای بغض
صدای فصل سرد
صدای بی تو بودن
صدای هو هو کردن جغدی
که تلاش بی وقفه اش
برای به اثبات رساندن
شوم نبودنش
بی حاصل ...
و شاید به قول سهراب
(( صدای پاک، پوست انداختن مبهم عشق))
آری ...
صدای پاک شدنم را می شنوم
صدای دوست داشتنم
در این چند روز تنهایی
وقتی که تو نیستی و تصویر تو
پلکهایم را سنگین می کند
می ترسم ...
دوباره آوایی را بشنوم
که از دوردست ها می آید
برخیز
این صدای تنهایی ات است
واگر
دوباره مرا بخواند ؟
.
.
چه زیبا گفت آن مرد نکو
شاید :
(( که تو به اندازه تنهایی من خوشبختی ))
دلتنگتم نازنین ***
سلام عزیزم اهنگ را میتونی از این یایت بگیری و تو قسمت ویرایش قالب کپی کنیhttp://123-456-internet.blogsky.com/?Cat=3
سلام
تمام شد این همه تنهایی
تنها تر تنهایی
..........................................
بعد چهل ساعت به هوش اومدم اولین کاری کردم
با مسولیت خودم مرخص شدم
بعد اومدم که بگم حالا با دعای شما این جا هستم تا در کنا هم دنیایی تازه رو درست کنیم
درود
بدرود
سلام!
خوشحالم که مسافرمون برگشته!
باید تو هم خوشحال باشی سانی
می دونم.
خوبی؟
دلم تنگت شده این بلاگفای خر هر روز یه فیلم جدید داره!
کلهمش فیلتر نشه خوبه!
شاید هم دیگه جواب نده!!!
نمی خواهید یه کدومتون آپ کنید؟
سلام
به روز شدم با یک شعر دوست عزیز
سلام
تو خوشبختی
چون خدا ترا آفریده پس مورد لطف خدایی پس خوشبختی
سلام
صبح بخییییییییر
سانازِ مرسی ،
من شجریان رو خیلی دوست دارم ، مخصوصاً این آهنگِ شو .
مرسی
، خیلی خیلی مرسی ،
مبارکِ ، زیبا بود زیباتر شده
از آرزو ، سجاد و همه دوستان که کمک کردن ممنونم .
خانه ام آتش گرفته است آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش پرده ها و فرش ها را
تارشان پر پود
من به هر سو می دوم گریان در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده هایم تلخ و خروش گریه ام ناشاد
از درون خسته سوزان می کند فریاد ای فریاد ای فریاد
خانه ام آتش گرفته است آتشی بیرنگ
همچنان می سوزد این آتش نقش هایی را که از دستم به خون دل بر سر و چشم در و دیوار در شب رسوای بی ساحل
وای بر من وای بر من .
وای برمن سوزد و سوزد غنچه هایی را که پروردم به دشواری در دهان گود گلدانها روزهای سخت بیماری
روزهای سخت بیماری
از فراز بامهاشان شاد دشمنانت موزیانه خنده های فتحشان بر ره بر من آتش به جان آخر در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دمم گریان از بیداد می کنم فریاد ای فریاد ای فریاد
وای بر من همچنان می سوزد این آتش آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوار وانچه دارد منظر و ایوان
من به دستانی پر از تاول این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب او روم از هوش
زان دگر سو شعله برخیزد به گردش کو تا سحر گاهان که می داند که بود من شود نابود
خفته ام بی مهربان همسایگانم شو در بستر
صبح از مانده بر جا مشت خاکستر مانده بر جا
وای .... وای ....
وای آیا هیچ سر بر می کنند از خاک مهربان همسایگانم از پی دلدار
سوزدد این آتش بیداد بنیاد می کند فریاد ...
ای فریاد ....
ای فریاد ...
سلام
بسیار زیبا وپر احساس می نویسی
من لینکت میکنم ممنون میشم تو هم من رو لینک کنی!