هراسم از نبودنت
ترسم از بودنم
نه باده ای که سردَهم مستی
نه هوشیاری که به آن خوش کنم دل
سهم من از تو
همان بِه که همیشه پنهان باشد
***
آرام از لب بام زندگی می گذرم
با او حرفها دارم
دل گرفته ام زندگی
ساحلت در همین نزدیکی ست
ولی آسمانت ابریست
بی نیازم کن به نور
بی مسیر
بی اختیار
در پی او ...
در پی زخمهای فراموشی
جراحتهای ، محتاج التیام
به دنبال فریادها
فریادهای بی کسی
***
ای دوست، ای رفیق...
شاخه ای تکیده
راههای نرفته
دلهای خسته
آرزوی چه در سر دارم؟
گل ابریشم؟
راه بی پایان؟
دلدادهء بی دل؟
خودخواهیم تا به کِی؟
دلدادگی ام تا به کجا؟
چگونه شرح دهم ، عمق سکوتم را
وقتی نقاشی تنهایی ام را
با نگاهت پاک کردی
عهدی نبستی برای ماندنت
بی عهد ...
تکیه زدم بر شانه هایت
میان قهقهه زمین و آسمان
مانده ام تا زمانیکه بمانی ...
زیبا نوشته ای عزیز
ولی خیلی دلم گرفت
می خواهم
و چقدر دلم می خواهد
دلم را
سقفم را
و حتی تخـتم را
با تو قسمت کنم
تا نیم من
تا همیشه ی امروز با تو باشد و نیم تو
تا همیشه ی فردا ، سهم من
اینو از نوشته های مرجانم دزدیدم
خیلی زیبا حرفِ دل منو زده بود
سلام !
بهتون تبریک می گم همین........
!
~~~~
سلام دادا یه شعر سرودم ببین خوبه یا نه ::::
من داش هوتی هستم
دستبند توی دستم
من تنها نشستم
کفتر روی شستم
می بینمت
فعلا...
سلام عزیز همیشه دلتنگ
مرسی که خبرم کردی. از سومی بیشتر از دوتای دیگه خوشم اومد. خوب بود. جداً خوب بود. با خودم گفتم شاید اگه من میخواستم این شعرو بگم، اینجوری می شد:
"ای دوست،
ای رفیق شاخه های تکیده،
راه های نرفته،
دلهای خسته...."
این یه تفاوت نگاهه. مگه نه؟
"بی عهد...
تکیه زدم بر شانه هایت"
خوبه. اگه با همه گرفتاریات قول بدی زود یه زود آپ کنی بهتر از اینم میشه :-)
ممنون که خبرم کردی.
همیشه بهت سر میزنم،
همیشه بهم سر بزن.
مخلص
سلام دوست من
ببخشید من اصلاْ تو این حس نبودم که راجع به این موضوع تامل کنم. واقعاْ عذر می خوام.
اما معلوم شد که شما هنوز مادر نشدین ها
سلام خلبان عزیز
اینجا وب ساناز عزیزِ
من هم گاه گداری افتخارِ آپ کردن اونو دارم
هر دومون متوجه شدیم که اشتباه گرفتی ...
چرا عزیز من
سانی گل و گلاب یه دختر ناز و مامانی داره ،
مصطفی
سلام
راجع به کارت خیلی حرف دارم برای گفتن
که باشه برای بعد
درود
بدرود
سلام خیلی خیلی زیبا بود دمت گرم که اومدی بازم از این کارا بکن مرسی
اگر خدا به حضرت ابراهیم فرمان میداد به جای فرزندش، همسرش را قربانی کند، این مراسم با شکوه هر چه تمامتر هر سال برگزار میگردید
سلام
تا بودن و نبودن را چگونه تفسیر کنیم ،
دودستی ، یک مسئولیت لذت بخش و ابدی است
دوستی ، فرصتی برای سود آوری نیست
اگر نتوانید دوست خود را در همه ی اوقات درک کنید
هرگز او را درک نخواهید کرد
من این جملات رو از اولین هدیه ای که تو به من دادی تمرین کردم ، جبران خلیل جبران .
نگاهم را هرگز دریغ نمی کنم
سلام
شعرت را خواندم نیاز به ویرایش داردو بعضی از کلامات باید تعغیر کنند
سلام.
مرسی که خبرم کردی.
خیلی با احساس نوشته بودی.
موفق باشی.
عشق هیچ قید و شرط, محدودیت و نیازی ندارد.
چون بی قید و شرط است, برای ابراز آن به وسیله ای نیاز نیست و در مقابل, هیچ نمیخواهد و تاوانی نمیگیرد.
چون نامحدود است, هیچ محدودیتی را بر دیگری تحمیل نمیکند.
آنکسی را که نمیخواهد نگاه داشته شود, نگه نمیدارد.
آنچه را که با شادمانی پذیرا نشوند نمیدهد.
عشق آزاد است.
عشق آن است که آزاد است, زیرا آزادی فطرت خداوند است و عشق, تجلی خداوند است.
سلام
خوبین شما
مرسی از اینکه تشریف آوردین
لطف کردین
راستی لینکتون کردم شما رو
منتظرم
فعلا...
--------- یا حق !-------
سلام دوست خوب من
ممنون از حضورت سبزت
شعرت و خوندم و لذت بردم .چقدر زیبا ترسیم کردی:
«چگونه شرح دهم ، عمق سکوتم را
وقتی نقاشی تنهایی ام را
با نگاهت پاک کردی»
پیروز باشید.
یا حق
من دیگه ا زخوندن این قصه ها لذت نمی برم .
..................
(ساحلت در همین نزدیکی ست
ولی آسمانت ابریست. )
از این خوشم اومد .
سلام ساناز جان
این نوشته ی توئه دیگه؟
برای اقای مصطفی که نیست؟
باز قالب عوض کردی
اجازه میدی بگم قالب قبلیتو بیش تر دوست داشتم
و این که چرا پریا؟
راستی
سالگرد ازدواجمونه
سلام عزیز چطوری؟
ببین می تونی تو ادامه ی این شعر به من کمک کنی؟
یه شعر دگه هم بلدم بگم :::::::::
الو منم
هوتی از تهرانم
می تونی بالا پایین کنی دستت با من
فعلا...
ریشه مطلبی که عنوان کردی زیباست ولی بعنوان یک شعر کمی به ویرایش نیاز دارد که توصیه می کنم که بارها و بارها آن را بخوانی و خودت می بینی که آن را به گونه ای زیبا ویرایش کردی ... تبریک می گم و آرزوی موفقیت بیشتر
گریه کردم!
نگرانم نباش عزیز
زندگی گند است
لجن است شاید!
نگرانم نباش
فقط خواستم از یادها پاک شوم
پیغامت توی بلاگ هانی رو خوندم
ممنونم
زیبا. مثل همیشه
سلام
شعر زیبایی بود و لذت بردم
ممنون که به توصیه برادرکوچکت گوش کردی
باز هم منتظرم یا حق
سلام دوست خوبم
حالت خوبه ؟؟؟ واقعا مطلب ( حرفهای دل ) محشر بود خیلی خوشم آمد ...
منتظرم من آپم
مختصر و مفید ...
اما چرا اینقدر غمگین؟؟؟
همکاری حروف سربی بیهوده است همکاری حروف سربی اندیشه ی حقیر را نجات نخواهد داد
سلام نازنین
ممنونم که فراموشم نکردی و خبرم میکنی
همیشه منتظرت هستم
آرام ولی استوار قدم بردار
ساکت ولی پرشور زندگی کن
مست ولی هوشیار عاشق باش
دستهایت را باز ولی در عهدش بمان
دوست دارم نازنین
سلام عزیزِ دل
در مکتب ما رسم فراموشی نیست
در مسلک ما عشق هم آغوشی نیست
مهر تو اگر به هستی ما افتاد
هرگز به سرش خیال خاموشی نیست
ممنونم از تمامی دوستانی که با حضورشان اینجا رو گرما می بخشن ،
یادمان باشد فردا حتما ناز گل را بکشیم...
حق به شب بو بدهیم...
و نخندیم دیگر به ترکهای دل هر گلدان...!!
و به انگشت نخی خواهیم بست تا فراموش نگردد فردا...! زندگی شیرین است! زندگی باید کرد...
و بدانم که شبی خواهم رفت .... !!!
و شبی هست که نباشد پس از آن فردایی
آرزوی تو دستهایم را بسته است
وعشق مرا به برده ای بدل کرده است
برده ای خود خواسته
رام وسر به راه و خاموش در دستهای تو
برده ای که هرگز
آزادی تلخ خود را نمی خواهد
..:: ::..
°°°°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°°°°|__/
°°°°°°°°°°°°|___/
°°°°°°°°°°°°|____/°
°°°°°°°°°°°°|_____/°
°°°°°°°°°°°°|______/°
°°°°°°______|_________________
~~~~/__ بیا اینم وسیله حالا _~~~ ~~~~
~~~~~/ _میتونی بهم سر بزنی _~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....
*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....................
سلام دوست گلم
عزیزم مطالب محشری داری من که لذت بردم
موفق باشی
راستی گلم اگه آپ بودی خبرم کن ممنون می شم
تا بعد بای نانازم ...
سلام
آپ کردم. فرصت داشتی بیا.
مخلص
لحظه سوختنم سینه افروختنم عاشقی آموختنم همه تقدیم تو باد هی نگو حرف بزن یه جهان شعر و سخن قصه های دل من همه تقدیم تو باد شور و حال سازم گرمی آوازم شعر عاشق سازم همه تقدیم تو باد...
.
.
.
.
سلام عزیز
.
.
.
خوب که هستی...!؟
.
.
.
.
.
مطلب جالبی بود ...!
.
.
گاهی دلم می گیرد
از آدم هایی که در پس نگاه سردشان با لبخندی گرم
فریبت می دهند
دلم می گیرد از خورشیدی که گرم نمی کند
و نوری که تاریکی می دهد
ازکلماتی که چون شیرینی افسانه ها فریبت می دهند
دلم می گیرد
از سردی چندش آور دستی که دستت را می فشارد
و نگاهی که به توست و هیچ وقت تو را نمی بیند
از دوستی که برایت
هدیه
دو بال برای پریدن می آورد
و بعد
پرواز را با منفور ترین کلمات دنیا معنی می کند
گاهی حتی
از خودم هم دلم می گیرد...
.
.
.
.
.
امیدوارم هر جا هستی ... شاد و سلامت و موفق باشی عزیز
.
.
.
.
یا علی...!
مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدتها طول میکشد تا مردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند.
پیادهروی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق میریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز میشد و در وسط آن چشمهای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازهبان کرد: «روز به خیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟»
دروازهبان: «روز به خیر، اینجا بهشت است.»
- «چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنهایم.»
دروازهبان به چشمه اشاره کرد و گفت: «میتوانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان میخواهد بوشید.»
- اسب و سگم هم تشنهاند.
نگهبان: واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است.
مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعهای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازهای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز میشد. مردی در زیر سایه درختها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود.
مسافر گفت: روز به خیر
مرد با سرش جواب داد.
- ما خیلی تشنهایم.، من، اسبم و سگم.
مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگها چشمهای است. هرقدر که میخواهید بنوشید.
مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگیشان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، میتوانید برگردید.
مسافر پرسید: فقط میخواهم بدانم نام اینجا چیست؟
- بهشت
- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!
- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.
مسافر حیران ماند: باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی میشود!
- کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما میکنند. چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا میمانند...
، پائولو کوئیلو
.
.
.
.
.
ممنونم از حضورتون....[لبخند]
.
.
.
.
.
یا علی...!
سلام سانی جان
مرسی که توجه کردی. راستش خیلی زشته که یکی یه چیزی بنویسه بعد درموردش توضیح بده! این نشون میده که شاید نتونسته درست مطلبو به خواننده منتقل کنه. اما چاره چیه؟ دستور دادی باید اطاعت بشه :-)
یه داستان سمبلیک از یه محکوم دوشخصیتی که یکی از این شخصیتها مرتکب قتل شده. یعنی وقتی محکوم توی حال خاصی بوده (نه اینکه دیوانه بوده، شخصیت دومش که کاملا از اولی جداست فعال بوده) قتلی کرده که حالا همخ منتظرن بازم همون حالت بشه و درواقع چهره قاتل پیدا بشه که بتونن با خیال راحت و وجدان آسوده و البته طبق قانون! دارش بزنن. شاید این یه حکم درست باشه. به هر حال قاتل مجازات میشه اما اون شخصیت دیگه چی که هی اصرار داره بیگناهه و نباید دار زده بشه؟
نمیدونم موضوع روشن شد یا نه. به هر حال ببخشید که الکی پیچیده شده.
بازم از توجهت ممنونم.
راستی. این روزا بدجوری فعال شدم. بازم آپ کردم. (اگه گذاشتم یه نفس راحت بکشی!) راستی توی یکی از پست ها از مصطفی خوندم که یه کوچولو داری آره؟ نازی، اسمش چیه؟ پریا؟ خدا کنه بین 8 ماهگی و 3 سالگی نباشه که نمیتونم خودمو کنترل کنم و هرجوری شده باید گازش بگیرم!
!!!!......ثمره عمر آدمی یک نفس است و آن نفس از برای یک همنفس است گر نفسی با نفسی هم نفس است آن یک نفس از برای عمری بس است .......!!!!!
.
.
.
.
.
وقتی که دلت گرفت هیچ پنچره ای وجود نداشت
وقتی که صداش کردی حتی دیوار هم واکنشی نداشت
وقتی که نگاش کردی توی چشاش حقیقتی وجود نداشت
وقتی که خواستی برگردی برات هیچ راهی قرارنداشت
وقتی که کمک خواستی هیچ دستی جلو نیامد چون کسی ترو به یاد نداشت
وقتی که بلاخره یک روزتصمیم رفتن را گرفتی کسی حوصله ی خداحافظی را نداشت
وقتی که رفتی خوب می دونستی که کسی ترو دوست نداشت
.
.
.
.
.
.
موفق باشید
.
.
.
.
.
یا علی...![لبخند]
جواب سئوال آخرمو ندادی که!!! :-(
سلام عزیزم
ببخشید که خیلی دیرآپ کردم
........................................
زیباست لاجوردی چشمانت /حتما
........................................
سلام
سلام
سلام
یا هو
سلام دختر دریا
قالبتو عوض کردی نیموده بودم قشنگتر از قبله
دلت رو با کسی قسمت کن که جای خالی برای تو داشته باشد
تو می دانی خفقان یعنی چه؟!
سلام به ساناز خانم و آقا مصطفی
خوشحالم از اینکه این همه دوست خوب دارم
امیدوارم موفق و سربلند باشین.
دوستتون دارم.
سلام
چشم دارم روی شعر ت براساس کتاب هایکو برگردان احمد شاملو مطالعه می کنم یکی دو روز اگه تحمل کنی وآپ نکنی می گم برات یکی فقط اینو بدون که کارت می تونه یکی از شاهکارهای ادبی ایران بشه
درود
بدرود
سلام!
اومدم ازت تشکر کنم که هجران رو از یاد نمیبری ...
اینجور که میبینم هجران خودش اینجا بود ...
برا اینکه خلوتشو بهم نزنیم بهتره که صبر کنیم ...
بیشتر از این هم چیزی نمیتونم بگم !!!
خوته من هم در اختیارتون هست اگه واستی برا هجران چیزی بنویسی ...
البته اگه برا خودش مسئله ایی نداشته باشه!
باز هم از محبتت ممنونم.
یادت میاد
خورشید بود و ترانه
ماه بود و عاشقی
و من و تو ، که در امتداد یک جاده قدم میزدیم
خوب یادم اومد
من بودم و نشاط ،
تو بودی یک سبد عاطفه
و به من گفتی :
به تو و دوستی تو ایمان دارم
سلام دوستِ من
صبح بخیییییر
سلام
آپ کردم. خوشحال میشم تشریف بیارین
سلام آقا مصطفی
پرسیده بودید که به وقت کانادا یا ایران است ؟ باید بگم که به وقت کانادا ساعت ۱۲:۳۰ صبح روز ۲۷ آگوست سیاره مارس خیلی زیاد به کره زمین نزدیک می شود و هر ۲۸۰ سال یکبار این اتفاق رخ می دهد ... فکر کنم به وقت ایران ۸ صبح باشد ...
سلام سانی عزیز ... شما چطوری ؟ امیدوارم که روزگار را بخوبی بگذرانید ... ما که از دیدن وب شما لذت می بریم ... برایتان آرزو موفقیت دارم ...