کاش می توانستیم
اشک ها
و غم درون چشمهایت را
تقسیم میکردیم
سهم بزرگ آن برای من
و سهم دیگرش ...
* * *
روزی بر تنت خواهم دید
آن سبزینهء دشت اقاقی را
و سکوت خواهم کرد
به زیبایی لبخندهایت ...
* * *
شعرهایم را خواهم گفت
شعری آشنا
از شروع تا پایان
همرنگ خاطراتمان
و تو آنها را لمس میکنی
هنگامی که آواز کوچک دل مرا می شنوی
* * *
ای تندیس ِ پاک ِ شبهای ِ تنهایی من
در زیر این سقف آسمان
رَج رَج برایت می بافم
تن پوش تازه ای از جنس آرزو
* * *
می شنوم
صدای ِ آشنای ِ رودخانه را
کفشهایم را کندم
باید بروم
همراه او شوم
صدای رود را رها نمی کنم
تا به آرامش ِ
آبی دریا برسم...
مثل همیشه
ساده
صمیمی
بی ریا و قشنگ
چون میخوام اولین باشم ، فعلاً تا همین جا کافیه
می ام دوباره
مرسی. قشنگ بود.
با اولی و چهارمی بیشتر از بقیه ارتباط برقرار کردم.
سلام
نه بابا تا حالا از دست کسی ناححت نشدم یعنی من که یادم نمی یاد
با این کار داری میگی که برای کسی که دوستش داری شعر میگی وهیچ وقت اونو رها نخواهی کرد
خیلی عایه
به همین زودی کارهای بهتر ازت می خوام
درود
بدرود
چه عجب درست نوشتی
اپت هم خیلی قشنگه مثل همیشه
سلام
ممنون که خبرم کردی
شعر قشنگی بود آفرین
شاد باشید
سلام ام ام تی جان...
این منم...مرجان...باید با هم حرف بزنیم...یه سوء تفاهم و یه دخالت بی جا باعث شده تو از من برنجی...
من اون کامنتو گذاشتم اما منظورم به تو نبود.برای کسایی که نمی شناسم و میان هی قربون صدقه ی الکی می رن گذاشتم وگرنه به دوستام منظور نداشتم...بعد هم دوست پسر عزیزم!!! اومده برای تو نظر گذاشته.که من خبر نداشتم.عملی کرده بودم و نبودم مدتی...الان به من گفت که چیکار کرده منم عصبانی شدم.خیلی...کامنتشو پیدا نکردم که بخونم ببینم چی نوشته ولی من معذرت می خوام.حضورت دل گرمی منه...تو فقط حرفی رو قبول کن که من بهت می گم...آخ مصطفی کاش اشکامو می دیدی...نمی دونم زندگی چرا اینقدر مسخره است!!!! حالم داره بهم می خوره...
خاکستر این جهنم تا موهای منو سفید نکنه از سرم دست بر نمی داره...
خدا می دونی چرا شدم بیمار روانی؟
چون روح سفید دادی و بیدار سیاهی!!!
دلم می خواد همه چی رو بهم بریزم،دیوانه شم و بزنم زیر همه چی...دلم علی می خواد...
واژه ها را کنار هم خواهم گذاشت و حرفها را ، تا کلمه ای سازند ،
و کلمه ها را ،
که شاید جمله شود
و شاید معنی شود ...
دوباره واژه ها بیگانگی میکنند ،
دوباره کلمه ها بوی غریبی دارند ،
و دوباره نوشته ام پر از ابهام شده ...
چقدر سخت است هنگامی که میخواهی بنویسی ، اما قلم در دستانت خشکیده
چه سخت است وقتی که حرف داری ، اما لبانت به هم دوخته شده
و چه عذاب آور ، هنگامی که دیدگانت نیز تو را همراهی می کنند ،
و اینگونه کاغذی را نیز که برایت مانده بود تا درد دلت را برایش بی زبان و
بی قلم بگویی ،
تر کرده ...
همه چیز از من گرفته شده ،
خود گرفتم ، ناخواسته ،
شاید هم خواسته ولی ندانسته ..
و ... اینک سکوت ...
مرجانم
من همین جام عزیزم
من هستم
هر طوری تو بخوای من آدرس بزارم
اصلاً میخوای شماره خودمو واست بزارم
تو رو خدا ناراحت نشو ، نوید هیچ چیز بدی به من نگفت
من بخاطر اینکه یه وقت سوء تفاهمی بوجود نیاد کامنت اون توی وب سانی پاک کردم
کاش می شد سرزمین عشق را / در میان گامها تقسیم کرد / کاش می شد با نگاه شاپرک/ عشق را بر آسمان تفهیم کرد/ کاش می شد با دو چشم عاطفه / قلب سرد آسمان را ناز کرد / کاش می شد با پری از برگ یاس / تا طلوع سرخ گل پرواز کرد / کاش میشد با نسیمشامگاه / برگ زرد یاس ها را رنگ کرد / کاش می شد با خزان قلبها / مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد / کاش میشد در سکوت دشت شب / ناله غمگین باران را شنید / بعد دست قطره هایش را گرفت / تا بهار آرزو ها پر کشید / کاش می شد مثل یک حس لطیف / لا به لای آسمان پر نور شد / کاش میشد چادر شب را کشید / از نقاب شوم ظلمت دور شد/
کاش می شد از میان ژاله ها / جرعه ای از مهربانی را چشید / در جواب خوبها جان هدیه داد/ سختی و نامهربانی را ندید / کاش میشد با محبت خانه ساخت / یک اطاقش را به مروارید داد / کاش می شد آسمان مهر را / خانه کرد و به گل خورشید داد / کاش میشد بر تمام مردمان/ پیشوند نام انسان را گذاشت / کاش می شد که دلی را شاد کرد / بر لب خشکیده ای یک غنچه کاشت / کاش میشد در ستاره غرق شد / در نگاهش عاشقانه تاب خورد/ کاش می شد مثل قوهای سپید / از لب دریای مهرش آب خورد / کاش میشد جای اشعار بلند / بیت ها راساده و زیبا کنم/ کاش می شد برگ برگ بیت را / سرخ تر از واژه رویا کنم/ کاش میشد با کلامی سرخ و سبز / یک دل غمدیده را تسکین دهم/
سلام آبجی گل گل گل گل گل گل گل گل و بازم گل
چطوری ؟
بابا این کامنت هاتو یه خرده طولانی تر کن ثواب داره
شعرتم مثل همیشه مسخره بدرد نخور سر کاری و بی حال بود
هر چیزی که تو خط بالا گفتم رو بر عکس کن
ما اینیم دیگه یه دیوونه ی خل و چل بیشتر از اینم نمیشه ازم توقع داشته باشی
ما دیگه کم کم رفع زحمت کنیم
ما هیچ جای دنیا ندیدیم مهمون رو بدون پذیرایی دکش کنن بره
می بینمت
فعلا...
سلام نازنین
خوبی؟
مرسی از اینکه باز هم مورد لطفت قرار میدی
من هم دوباره برگشتم نتونستم بیشتر از این ازت دور بمونم گلم
بازم بهم سر بزن
سلام دوست خوب من
سوغات خوبی از سفر آوردی
صدای آب، پاکی و زلالی آب
و از همه مهمتر حرکت همیشگی آب در رودخانه
آیا کسی هست که به اطراف بنگرد و خدا را نبیند و ...
دوستت دارم همیشه شاد باشی
سلام سانی جان و آًقای مصطفی
سانی عزیزم هزار تا خوشحالم که برگشتی
شعر هات مثل همیشه قشنگه
سهم بزرگ آن....
امیدوارم به آرامش برسی و شادی
سلام عزیزکم
در ناله های سپید شب
تاریکی گم است
و ما
سیاه ناله میکنیم.
شب ما
و ما شب را
در حسرتیم!
تنها همین است
دنیای ما اضداد رنگ هاست
ما هیچ، ما نگاهیم ...
روح زیبای کلامت رو ستایش میکنم
خوشبخت باشی
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت
من کیستم ؟ ترانه لبهای آرزو
همچون صدف ، نشسته به دریای آرزو
تلخ آب مرگ می خورم و دم نمی زنم
اندر هوای جرعه ی صهبای آرزو
مستان به خواب ناز رفته اند و من
بیدارم از شراره ی مینای آرزو
شبها به یاد روی تو صد بوسه می زنم
بر روی ماهتاب شب آرای آرزو
جز در سرای درد که دیگر حکایتی است
چشم منست و جلوه دنیای آرزو
در گلشن حیات که روییده خار غم
ماییم و ما و سایه طوبای آرزو
پنداشتم که خواهش دل را کرانه ایست
اما کرانه کو و تمنای آرزو
امروز خون دل خورم و زنده ام که باز
دل بسته ام به وعده فردای آرزو .
سلام
قشنگ بود و اثر گذار،
مر سی اومدی مرسی خبرم کردی.
بای
بازم زیبا و دوست داشتنی نوشتی.
چند روز (شاید بهتر باشه بگم چند هفته) فرصت نوشتن و خوندن نداشتم...
ساناز... چند روزیه که یه حس غریب تو دلم افتاده... نمیدونم اسمش چیه... وابستگی، عادت، محبت، هوس، مسئولیت، نیاز... نمیدونم کدومش... میترسم...
سلام و درود بر شما و قلم توانمند و دانایتان باستحضار میرساند کلبه درویشی حقیر با مطلبی ببا عنوان دوباره دستانمان پر از دعا میشود بسوی آسمون ...بمناسبت حلول ماه مبارک رمضان و دعوت شده به ضیافتی به میزبانی خداوند متعال بروز شده است مثل همیشه منتظر قدوم سبز و نظرات ارزشمند شما هستم ...با آرزوی قبولی طاعات و عبادات همه دوستان و سروران گرامی از در گاه خداوند متعال ..در این ماه پرفضیلت ...التماس دعا.......
دیده بگشا ای به شهدِ مرگِ نوشینت رضا
دیده بگشا بر عدم ای مستیِ هستی فزا
دیده بگشا ای پس ازسوء القضا حسن القضا
دیده بگشا ازکرم ، رنجورِ دردستان ، علی
بحر ِمرواریدِ غم ، گنجورِ مردستان ، علی
دیده بگشا رنجِ انسان بین و سیلِ اشک وآه
کبرِ پُستان بین و جامِ جهل و فرجامِ گناه
تیر و ترکش ، خون وآتش ، خشمِ سرکش ، بیمِ چاه
دیده بگشا بر سِتم ، دراین فریبستان ، علی
شمعِ شبهای دژم ، ماهِ غریبستان ، علی
دیده بگشا نقشِ انسان ماند باجامی تهی
سوخت لاله ، مرد لِِِِِِیلی ، خشک شد سروِ سهی
زآگهی مان جهل ماند و جهل ماند از آگهی
دیده بگشا ای صنم ای ساقیِ مستان ، علی
تیره شد از بیش و کم ، آیینة هستان ، علی
سلام
شعرت تخیل نداشت
ولی از کارهایی قبلیت خیلی بهتر شده
موفق باشید
بای
سلام داداش (همون آبجی خودمون )
حرف منه که لاتیه
قیافمم که قاتیه
اسم زیدمم که می دونی فاطیه
جدیدنم پی بردم بقیش داهاتیه
تو گفتی دیوانه چو ...
منم می گم دیوونه که شاخ و دم نداره
انشالله عبادت هاتون در درگاه حضرت حق مقبول واقع بشه
التماس دعا
خوب تازه می خواستم بگم خودت چطوری
ولی می دونم که حالت که بد نمی شه
واسه همین یه سوال کلیشه ایه دیگه می پرسم
می بخشید جسارته ولی می خواستم بدونم اندازه ی کلیشه ی اسکناس هزار تومانی چقدره ؟
زود تند سریع جوابمو بده که منتظرما
یه عرض دیگه هم خدمتتون داشتم و اونم اینه که کامنت کیلومتری بده
اگه حال داشتم امروز آپ می کنم
می بینمت
فعلا...
این روزها....
آه از این روزها
روز ها ، روز های موذی بی همه چیز ....
سلام
هر چند که سر نمیزنی ولی ما پررو تر از اینیم که سر نزنیم
شعرت زیباست
در قسمت اول از خودگذشتگی عالی ای داشتی
در قسمت دوم سکوتش چندان دلچسب نیست
در قسمت سوم لمس اشعار وخاطره معرکه بود
............ چهارم بافتن تن پوش از جنس ارزو رو قشنگ اومدی
و بالاخره در قسمت اخر کندن کفش ها در مقابل رودخانه که پاک و زلاله و دنبال کردن صدای رود جهت رسیدن به ارامش دیگه اخر هنرت بود
کنار آشنایی تو
آشیانه می کنم
فضای آشیانه را
پر از ترانه می کنم
کسی سوال می کند
به خاطر چه زنده ای؟
و من برای زندگی
تو را بهانه می کنم...!!!
-----
حضرت عشق به روز شد!
منتظرتم.....٪
بازم که ناپدید شدی آبجی گریزپا :-)
سلام عزیزی
بخشین اگه دیر اومدم راستش تلفنمون قطع الان هم کافی نتم ....
باید صدا رو شنید و همراه شد
چاره ای نیست باید رفت
لحظه دیدار نزدیک است...
باز من دیوانهام، مستم،
باز میلرزد دلم، دستم،
باز گویی در جهان دیگری هستم...
آبرویم را نریزی دل،
ای نخورده مست...
لحظه دیدار نزدیک است...
رفتی ولـــی یادت در خاطـرم مـانـده استجان مرا عمریست این عشق سـوزانده استتوجیــه ایــن رفـتـن یـک قصـه تـلخسـتاین قصه را چشمم از چشم تو خـوانده استتصـویری از ابـهـام در ذهـن مــن جاریستکز انعـکاسش - آه - آئینه وا مـانــده استگفتی که بعد از این شعری نخـواهی خوانـدطبع مرا ای خوب ، این طعنه خشکانده استدسـتـی که میگفـتــید - کوتـاه بـاید کرد -برسفره غیر از خیـر، چیزی نیفــشانده استدر پیش آنان عشـق (( تاریـخ مصـرف دار ))در ذهنشان عاشــق مـهمان نا خوانده استرفـتـی بـــرو امــــا روزی که بـــرگردیسـنـگ مــزارم را انــــــــــدوه پوشانده استشعر : رضا کیانی
.
.
.
.
.
موفق باشی عزیز
.
.
.
.
یا علی...!
سلام دوست خوبم
در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست
آنجا که صفا هست در آن نور خدا هست
سلام سلام سلام سلام سلام و ۱۰۰ تا سلام
پرسپولیسمون مساوی کردن ناراحتم آخه راه آهنم شد تیم ؟
ولی الحق حاج اکبر تیم خوبی درست کرده ها
کامنتتم ایولله داره تمام معیار هایی که من در نظر داشتم رو رعایت کرده بودی احسنت
هم بار علمی داشت
هم طولانی بود
هم باحال بود
هم چاشنی طنز درش به چشم می خورد
دیگه چی بگم؟
مثل اینکه دارم کم میارم آخه پیش پای شما ۳ تا کامنت کیلومتری گذاشتم
خوب واسه تفنن هم که شده یه شعر می خونم حال کنی
At the starting of the week
At summit talks you'll hear them speak
It's only Monday
Negotiations breaking down
See those leaders start to frown
It's sword and gun day
Tomorrow never comes until it's too late
بنده رو دیگه معاف کن یگه چیزی به ذهنم نمیرسه
می بینمت
فعلا...
یک روز به هر حال باید به دریا رسید....
یک روز....
بلبل نیستم که برهر شاخه ای غوغا کنم
شمع هستم میسوزم و جان را فدایت می کنم
روزگاری است که من طالب رخسار توام
فکر من باش که در این شهر گرفتار توام
گفته بودی که طبیب دل بیمار منی
پس طبیب دل من باش که من یار توام...
رسم این شهر عجیب است بیا برگردیم
قصه قوم فریب است بیا برگردیم
آنکه یک روز دلم را به نگاهش بستم
خنده اش سرد و فریب است بیا برگردیم ...
عقل بی عاطفه خطرناک است و عاطفه بدون عقل قابل اعتماد نیست، آدم کامل آنست که هم عقل دارد و هم عاطفه
.
.
.
.
ممنون از حضورت
.
.
.
.
سبز باشی
.
.
.
.
.
یا علی...!
سلام سانی جان
آپ کن دیگه دخترم ، عصاب ندارم آ
راستی صبحتم بخیر ،
طاعاتتم قبول عزیزووووم
سلام دوست خوب من
از ما یادت رفته
منتظر حضور گرمت هستم