...

چترهای باز نشدهء زیر باران نشانه ء احساس من است از تو ، سنگینی شانه هایم و گم شدن اشکهایم در زیر قطرات باران مرا روانه می کند به خاطراتم با تو ...

مست می شوم از بوی نم خاک و مستانه دنبال می کنم اهل دل را ...

ای آسمان بارانت را دوست دارم می دانی چرا ؟

برای اینکه رد ِ پاهایم را از دل ِ زمین  پاک می کند ...

برای حرف های ناگفته ای که دارد و در غرش لبهایش پنهان می کند ...

دل ِ تو با چه ابر سیاه و سفیدی گرفته است که با هیچ بارشی باز نمی شود چند شبانه روز ببارد تا صیقلت دهد...

زیر باران می روم با چتر بسته تا غباری که در این مدت کوتاه بر دیدارمان نشسته است بروبد و در انتظار رنگین کمان می مانم تا پاداشم تو باشی ...

نظرات 8 + ارسال نظر
هستی چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:19 ق.ظ

سلام عزیزم ،
ممنونم بابت اینکه آپ کردی - خیلی زیبا بود عزیز ، مثل همیشه
اینجا بدون تو بویی ندارد

باز هم میایم

پریسا چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:27 ق.ظ http://www.parisa2008.blogfa.com

به من هم سر بزن وبلاگتم خوبه

الیاد چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:44 ق.ظ http://since1989.blogsky.com

می روم زیر باران تا خدا ...
که سنگینی صدایم را بشوید و
لرزش چشمانم را نا پیدا

تخته سیاه چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:59 ب.ظ http://takhtehsiyah.blogfa.com

مدتها بود نوشته هایت را نخوانده بودم . ممنون که به تخته سیاه سر می زنی و به او مثل همیشه لطف داری .
در باره کوتاه گویی و کوتاه نویسی،‌ به نظر من این راه خیلی وقتها از بلند گویی و بلند نویسی می گذرد . یعنی کم کم آدم دلش نمی خواهد دیگر حاشیه برود و هی مختصرش می کند . تا می شود عصاره !

و اما درباره این کار ،‌ پایان خیلی خوبی دارد .‌(‌ تا پاداشم تو باشی )‌ حرف تازه و خوبی ست که در عین اختصار خیلی حرفها در دلش دارد . شروعش کمی سنگین بود . روی هم رفته افت و خیز زیاد در این کار به چشم می خورد . اما هر چه که هست از دل برآمده . و حرمت دارد .

خلبان چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:12 ب.ظ http://www.valadiat.persianblog.ir/

سلام
در این روزگار باران هم از ما دوری می کند چه با چتر و چه بی چتر
نیاید روزی که باران را در قصه ها بخوانیم.

حضرت عشق پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:41 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

درود
ممنون از اینکه خبر دادی
و تشکر بابت تبریکت :) دوست خوب من ..
موفق باشی...

!دردهای من
گر چه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده سرو دنم
درد می کند
انحنای روح من
شا نه های خسته غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

آیسان پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:05 ق.ظ http://aryanaayna.blogfa.com/

سلام
مطلب رمانتیکی بود. حس شاعرانگیتون رو تحسین میکنم.
من هم به روز هستم.

√مهرنوش خانومی√ پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:51 ق.ظ http://tameshki.blogsky.com

کی دلش میاد بره زیره بارون اونم با چتر

تو عمرم هیچ وقت این کارو نکردم


متنت فوقالعادهههههههههههههههه بود



واقعا خوشم اومد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد