...
حالا دیگر می توانی مرا فراموش کنی
می توانی با خیال راحت
سهم مرا از آغوشت پاک کنی
...
حالا دیگر می توانی با خیال راحت
میان واژه هایم گم شوی
بی آنکه
چشمهایت را از من بگیری
...
باید راهی پیدا کنم
میان اینهمه نبودن هایت
از ترس آدم های سرد رهگذر
پناه ببرم
پشت دیوار شعرهایم
...
بهار امسال اگر بیاید
خواهی فهمید زمستان چقدر طولانی بود
بی آنکه باران باریده باشد
بی آنکه نقش خیال تورا
از تن خسته من ... زدوده باشد
حرفی بزن
دلتنگم ...
salam.webet kheili jalebe.....be manam ye sar bezan.....felan bai
[گل][گل][گل][گل][بدرود][بدرود][بدرود][بدرود]
سلام
شعرهای دلتنگ رنگ و بوی خودشان را دارند . دلتنگی بی آنکه اعلامش کنی از حرفهات باید تراوش کند.
این حرفهای تو برای اوست . او که دلتنگی ات را مدیونش هستی !!!
اما اینکه خواست این شعر فراموشی تو از خاطر اوست - به گمانم -با خواهش پایانی ات در تضاد باشد . تو می توانی تا همیشه از او و برای او بگویی در عین اینکه جایی او تو را - نمی دانم شاید - فراموش کرده باشد یا تو او را به این فراموشی فرا می خوانی .
( با خیال راحت )در بند اول خوب نشسته اما تکرار آن در بند دوم و بی هیچ فاصله ای کارکردش را مختل می کند .
در هر حال شعر تو حرف دل توست و شاید نیاز به هیچ نظر اصلاحی نداشته باشد.
میگم جدن خودتو به یه استعداد یابی چیزی نشون بده . حیف میشیا!حالا از ما گفتن از تو نشنفتن
خطا از من است ،
می دانم ...
از من که سالهاست گفته ام "ایاک نعبد"، اما به دیگران هم دلسپرده ام .
از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین" ، اما به دیگران هم تکیه کرده ام .
اما رهایم نکن ...
بیش از همیشه دلتنگم ...
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم ...
من تو را نمی سرایم !..
تو ...
خودت در واژه ها می نشینی ..!
خودت قلم را وسوسه می کنی !!
و شعر را بیدار می کنی !!
نوشته هایت همیشه زیباست
من به انتهای بودنم رسیده ام ُ
نمیدانم باز هم توان ایستادن را خواهم داشت یا نه ؟؟؟؟؟؟؟
ولی کاش تمام میشد این کابوس
دو عالم را به یک بار از دل تنگ
برون کـردیم تا جـای تـو باشـد