حرفی بزن ...

...

حالا دیگر می توانی مرا فراموش کنی

می توانی با خیال راحت

سهم مرا از آغوشت پاک کنی 

...

حالا دیگر می توانی با خیال راحت

میان واژه هایم گم شوی

بی آنکه

چشمهایت را از من بگیری 

...

باید راهی پیدا کنم

میان اینهمه نبودن هایت

از ترس آدم های سرد رهگذر

پناه ببرم

پشت دیوار شعرهایم 

...

بهار امسال اگر بیاید

خواهی فهمید زمستان چقدر طولانی بود

بی آنکه باران باریده باشد

بی آنکه نقش خیال تورا

از تن خسته من ... زدوده باشد

حرفی بزن

                                                دلتنگم ...

 

نظرات 7 + ارسال نظر
martin loter پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ب.ظ http://www.martinloter1992.blogfa.com

salam.webet kheili jalebe.....be manam ye sar bezan.....felan bai
[گل][گل][گل][گل][بدرود][بدرود][بدرود][بدرود]

تخته سیاه شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ب.ظ http://takhtehsiyah.blogfa.com

سلام
شعرهای دلتنگ رنگ و بوی خودشان را دارند . دلتنگی بی آنکه اعلامش کنی از حرفهات باید تراوش کند.
این حرفهای تو برای اوست . او که دلتنگی ات را مدیونش هستی !!!
اما اینکه خواست این شعر فراموشی تو از خاطر اوست - به گمانم -با خواهش پایانی ات در تضاد باشد . تو می توانی تا همیشه از او و برای او بگویی در عین اینکه جایی او تو را - نمی دانم شاید - فراموش کرده باشد یا تو او را به این فراموشی فرا می خوانی .
(‌ با خیال راحت )‌در بند اول خوب نشسته اما تکرار آن در بند دوم و بی هیچ فاصله ای کارکردش را مختل می کند .
در هر حال شعر تو حرف دل توست و شاید نیاز به هیچ نظر اصلاحی نداشته باشد.

سکوت شبانه شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:01 ب.ظ

میگم جدن خودتو به یه استعداد یابی چیزی نشون بده . حیف میشیا!حالا از ما گفتن از تو نشنفتن

مصطفی یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:33 ق.ظ

خطا از من است ،
می دانم ...
از من که سالهاست گفته ام "ایاک نعبد"، اما به دیگران هم دلسپرده ام .
از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین" ، اما به دیگران هم تکیه کرده ام .
اما رهایم نکن ...
بیش از همیشه دلتنگم ...
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم ...

مصطفی یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:44 ق.ظ

من تو را نمی سرایم !..
تو ...
خودت در واژه ها می نشینی ..!
خودت قلم را وسوسه می کنی !!
و شعر را بیدار می کنی !!

نوشته هایت همیشه زیباست

مصطفی یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ق.ظ

من به انتهای بودنم رسیده ام ُ
نمیدانم باز هم توان ایستادن را خواهم داشت یا نه ؟؟؟؟؟؟؟
ولی کاش تمام میشد این کابوس

مصطفی یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:35 ب.ظ

دو عالم را به یک بار از دل تنگ
برون کـردیم تا جـای تـو باشـد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد