آینه

آینه می شوم ... 

 

تا تو  ، 

  

 در من تکرار شوی 

 

نظرات 78 + ارسال نظر
مصطفی چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:16 ب.ظ

مرسی عزیز
زیبا بود ،
کاش مثِ قبل ، بیشتر به اینجا سر میزدی و آپ میکردی ....
آخه دلمون برای نوشته های تنگ شده .

مصطفی چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:02 ب.ظ

دل من دیر زمانی ست که می پندارد:
« دوستی » نیز گلی ست
مثل نیلوفر و ناز
ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد
جان این ساقه نازک را
دانسته
بیازارد

زندگی،گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است
در ضمیرت اگر این گل ندمیده ست هنوز
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده ست هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت

آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید کرد
رنج می باید برد
دوست می باید داشت


فریدون مشیری

مصطفی چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ب.ظ

راستی ...
نمی دانم چرا غربت نگاهت سالهاست که با من آشناست

چقدر دلم برای آن روزها تنگ شده ...
آن زمان که ... را برایم تفسیر کردی

پدرام دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ق.ظ http://pedram51.blogfa.com/

سلام عزیز قدیمی و همیشه
دلم تنگ بود، سری به خونه قدیمی زدم. یاد دوستای همیشگیم افتادم که گذرم به اینجا خورد. چقدر خوشحالم که هنوز هستی و گاهی مینویسی :)
مخلص

مصطفی یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ق.ظ

دنیای عجیبی است؛ وقتی می خواهی گریه کنی، شانه ای نداری تا سر بر آن گذاری و غم دلت را زار زار اشک بریزی و وقتی شانه ای برای گریستن داری دیگر اشکی برای ریختن نداری، و نه حتی نیازی به ریختن اشک

صدای تنهایی شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:59 ب.ظ

دوستت دارم تا ابد

بوتیمار یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ب.ظ http://avayebootimar.blogfa.com

سلام

منو یادت میاد

خدای من هنوز اسم من با اسم بچه های قدیمی روی این دیوار هست

خودت هستی ؟

خوشحالم که هنوز مینویسی

دلم برای همتون تنگ شدهههههههههههه

نجمه چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:10 ق.ظ http://www.sadebegooyam.com

سلام
تو هم که مثل خودمی از آبان تا حالا ننوشتی؟!
عیدت مبارک
ایام به کام

شکسته دلی عاشق چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:36 ق.ظ

خاطرات شیرین من

شکسته دلی عاشق و تنها جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:14 ب.ظ

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم ....

شکسته دلی عاشق و تنها دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:26 ق.ظ

با تو خواهم ماند ، کلبه زیبایی تنهایی من ، تو مرا به یادِ خاطرات خوب و زیبا می اندازی ، اگر تو را هم نداشتم ، چه باید میکردم با بازی روزگار

پس بمان که من هر روز به تو سر خواهم زیاد و دردم را با نجوا خواهم کرد

پرستو دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:34 ق.ظ

سلام نازنینم خوشحالم هستی

شکسته دلی عاشق و تنها دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ق.ظ

پرستو جان
صدای تنهایی من دیگر دیر زمانیست به کلبه زیبایمان سر نمیزند ، ولی اینجا همیشه پا بر جا خواهد مان
تا روزی که من نفس میکشم
مرسی که سر زدی

شکسته دلی عاشق و تنها دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:26 ب.ظ


اگر از حوالی دلم گذشتی اهسته رد شو
دلتنگی را با هزار زحمت خوابانده ام

شکسته دلی عاشق و تنها دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:39 ب.ظ

می پرسی حالت چطور است؟
اگر راست بگویم تو را می شکنم و اگر دروغ بگویم خودم را...
من به شکستن عادت دارم،
خوبم عزیزم!
مبادا خنده های تو ترک بخورد

شکسته دلی عاشق و تنها دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:51 ب.ظ

عجیب نیست ، نه دیگر عجیب نیست
که میتوان دست به قلم شد،..از تو نوشت و از کوچه های بی روح
از آن اولین گلی‌ که از باغچه ی کوچک همسایه چیدی..
شاید تصور آن گٔل اینک مرا بیشتر احساساتی می‌کند..
اینک که نیستی‌ و نیست شده آن گٔل،.
.منی مانده ‌ام و یک دنیا دلخوشی‌‌های دست نیافتنی..
برگی دیگر از خاطره‌هایم را اینجا،..
زیر درختی از خاطره ها که کاشته ای دفن خواهم کرد ..
یادگار غریبیست اینک این درخت...
نمیدانم چند ماه و سال گذشته....

شکسته دلی عاشق و تنها سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:46 ق.ظ

سلام
حال من خوب است ، ملالی نیست چز گم شدن گاه به گاهی خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب میگویند



...

شکسته دلی عاشق و تنها سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:58 ب.ظ

روزی خواهی آمد و این کامنت های مرا خواهی خواند
افسوس که آن روز من دیگر در این دنیای فانی نیستم

اما بدان همیشه دوستت خواهم داشت و به حرمت تمام روزهای خوب ، تو را خواهم بخشید
تو هم اگر دلت لرزید از نبودنم
مرا ببخش

شکسته دلی عاشق و تنها پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:17 ب.ظ

سلام
روز بخیر کلبه قشنگ ما
امروز خیلی شلوغ بودم ، دیر بهت سر زدم

به اونی که دوستت داره هرگز دروغ نگو
آدمیست دیگه
باورش میشه
بعد که پیِ خوشیت میری
میشکنه.....!

شکسته دلی عاشق و تنها شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:42 ق.ظ

سلام ، روز خوش کلبه تنهایی من

دلم تنگه ، خیلی ، مث اون روزا

شکسته دلی عاشق و تنها یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:16 ق.ظ

دستم ، فـرامـوش نمـی کــند ...

دستم ، فـرامـوش نمـی کــند ...
می دانـی ؟
حـافــظه ی نــوازش ،
از جـنس ِ حـــرارت اسـت ..

شکسته دلی عاشق و تنها یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:17 ق.ظ

طبق عادت روزانه
سلام
صبح بخیر ، خوبی ؟

گاهاً که سرخوش بودی / عزیزم هم تنگش بود


سلام
خوبم
مرسی ،
تو چطوری

شکسته دلی عاشق و تنها دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:03 ق.ظ


هم موسم بهار طرب خیز بگذرد
هم فصل ناملایم پاییز بگذرد
گر ناملایمی به تو کرد از قـــــضـــــا
خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد

سلام ، صبح بخیر
خوبی ، خوش میگذره ، از اینکه من رو هر روز ضعیف تر و ضعیف تر میبنی لذت میبری
یه روزی طاقت نداشتی ببینی من سرما خورده باشم ، اما حالا دارم زیر پاهای تو له میشوم ، عین سیگاری که دیگه آتیشش به فیلتر رسیده و حرارتش به انگشتات رسیده باشد ، چه جوری زیر پا له میشه

من دقیقاً همونم

شکسته دلی عاشق و تنها سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 ق.ظ

به رسم عهدی که بستم
سلام
صبح بخیر ، خوبی ، خوش میگذره


به من میگن یه آدم روانی به تمام معنا

شکسته دلی عاشق و تنها چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:02 ق.ظ

سلام و صد سلام به کلبه تنهایی خودم

ممنونم که هستی یار دیرنه

شکسته دلی عاشق و تنها پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 ق.ظ

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

سلام صبح بخیر
خوبی ؟

شکسته دلی عاشق و تنها پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:27 ب.ظ

این روزها
میترسم چشمانم را ببندم
در اوج خستگی دوست دارم بیدار باشم
خواب که میروم
تو را در رویاهایم میبنم
خوشحالم
همین که چشم باز میکنم
و میبینم همش خواب بود
دلم
بیشتر تنگ میشود
با خود میگویم
کاش نخوابم
یا کاش به خوابم نیایی
و یا کاش اگر خوابم برد
و به خوابم آمدی
دیگر هیچوقت بیدار نشوم
و در رویای با تو بودن بسر ببرم
تا ابد

شکسته دلی عاشق و تنها شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:37 ق.ظ


دنبال وجهی می گردم
که تمثیل تو باشد
زلالی چشم هات
بی پایانی آسمان
مهربانی دست هات
...
نوازش گندمزار
و همین چیزهای بی پایان.
نمی دانستم دلتنگیت
قلبم را مچاله می کند
نمی دانستم وگرنه
از راه دیگری
جلو راهت سبز می شدم
تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری
تا دوباره
در شمایلی دیگر
عاشقت شوم.
گفته بودم دوستت دارم?...

شکسته دلی عاشق و تنها شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:18 ق.ظ

Mahdi Kiyaei
دور از این هیاهو
دلم کویر می خواهد و
تنهایی و سکوت و
آغوش ِ سرد ِ شبی که آتشم را فرو نشاند.
نه دیوار،
...نه در،
نه دستی که بیرونم کشد از دنیایم،
نه قلبی که بشکند سکوتم,
نه ذهنی که سنگینم کند از حرف،
نه روحی که آویزانم شود.
......من باشم و
تنهایی ِ ژرفی که نور ستارگان روشنش می کند
و آرامشی که قبل از هیچ طوفانی نیست

[ بدون نام ] شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:40 ب.ظ

زلف بر باد مده تا نَدَهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
مِی مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم
طُره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نَبَری از خویشم
غم اَغیار مخور تا نکُنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگِ گُلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نَه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره‌ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکُنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رَس
تا به خاک در آصِف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم

شکسته دلی عاشق و تنها یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ق.ظ

به رسم ادب
سلام و صبح بخیر
انشالله که خوبِ خوبِ خوب باشی

منم خوبم
ملالی نیست جز دلتنگی دوست عزیز

شکسته دلی عاشق و تنها یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:08 ب.ظ

طاقت بیار، طاقت بیار
تو این روزای انتظار
طاقت بیار، طاقت بیار
تو سردی شبای تار

طاقت بیار و قلبتو
به دست تنهایی نده
فانوس چشماتو ببخش
به این شبای غمزده

روزای خوبو جا نذار تو سختیای روزگار
به خاطر منم شده، طاقت بیار، طاقت بیار

طاقت بیار، طاقت بیار
تو این روزای انتظار
طاقت بیار، طاقت بیار
تو سردی شبای تار

زمزمه رسیدنه پشت سکوت جاده‌ها
چند تا قدم مونده فقط
به خاطر خدا، بیا
خسته‌ای؟ کوله بارتو رو شونه‌های من بذار
راه زیادی اومدیم، طاقت بیار، طاقت بیار

نگو شکستی، نگو بریدی
منم مث تو دلم گرفته
باید بمونی، طاقت بیاری
تو روزگاری که غم گرفته

نگو شکستی، نگو بریدی
منم مثل تو دلم گرفته
باید بمونی طاقت بیاری
تو روزگاری که غم گرفته

طاقت بیار، طاقت بیار
تو این روزای انتظار
طاقت بیار، طاقت بیار
تو سردی شبای تار...

شکسته دلی عاشق و تنها دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:16 ق.ظ


دلت که تــنگِ یک نفــر باشــد
خودِ خـدا هـــم بیـاید و لحظه ای فرامــوش کنی
فایده ندارد
تو دلت تنگ است
دلت برای همان یک نفر تنگ است
تا نیــاید
تا نبـاشد
هیــچ چــیز درســت نمی شود.....!

شکسته دلی عاشق و تنها دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:22 ق.ظ


جز تــــو کی می تونه عزیز من باشه

کی می تونه تــــــو قلب من جا شه

مگه می شه مثل تــــــو ییدا شه

همه چیزم ، ای عزیزم

جز من کی واسه دیدن تـــــــو حریصه

اسمتو روقلبش می نویسه

گونه هاش از ندیدنت خیسه

همه چیزم ، ای عزیزم

تو نباشی بی قرارم ، بد میبینم ، بد میارم

بی تـــــــــو من ،

حس ندارم ، سر بزیرم ، گوشه گیرم ، کاش بمیـــــــــــــــــــرم

بی تـــــــــــو من ،

همه چیزم ، آی عزیزم

واسه ما دو تا کی بهتر از ما

از همین امروز تا آخر دنیا

همه چیزم، ای عزیزم


خیالت تختِ تخت
همیشه در خاطرم خواهی ماند ، تا ابد
هیچ روزی نیست که به یادت نباشم
پس شادِ شاد باش

شکسته دلی عاشق و تنها دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:29 ق.ظ


دیگر وعده های سر خرمن هم خرش نمی کند..!
دلم را می گویم...
فقط خودت را می خواهد...

سلام کردن مستحب است
اما شنیده بودم جوابش واجبِ
لعنتی ، جواب سلامم را میدادی

شکسته دلی عاشق و تنها دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 ق.ظ


دلت قرصه که من هستم که دنیامو به تو بستم
که هروقت مشکلی باشه برای تو دمِ دستم
ولی من چی ؟ کیو دارم ؟ که مثل خود من باشه
که هر وقت عشق رو کم داشتم مثل معجزه پیدا شه؟؟؟

شکسته دلی عاشق و تنها دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:16 ب.ظ


چقدر دلم تنگ شده!
برای یک چای دونفره
برای درد دل کردن
برای خنده از ته دل
برای یک مراقب خودت باش
برای شب بخیر گفتن
برای بی بهانه دوست داشتن
برای خودم...
برای تو ...
دلم تنگ شده...

شکسته دلی عاشق و تنها سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:26 ق.ظ

سلام
صبح بخیر

کاش میشد آسمان را دوباره رنگ کنیم

خسته ام از این باغهای بی گل و بی رنگ و بی برگ

کاش میشد که دیگر حرفی برای گفتن نداشت

خسته ام از این شعرهای بی پایا ن و بی وزن

شکسته دلی عاشق و تنها سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ق.ظ

یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون مینویسمو اون خوابه...
نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه...
یه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دل دیوونه...
یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمیخونه...
میترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها...
خدایا کمک کن نمیخوام بدونه دارم جون میکنم اینجا...
سکوت اتاقو داره میشکنه تیک تاک ساعت رودیوار...
دوباره نمیخوام بشه باورمن که دیگه نمیاد انگار...

شکسته دلی عاشق و تنها سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:54 ق.ظ

حرفهایت را که مرور میکنم
همش بهانه هایی بود که فقط من نباشم
خوب این حرفها را مستقیم و بی پرده میگفتی عزیزم
مثِ روزی که دوستمون رو شروع کردیم
نیازی نبود اینقدر خودت رو عذاب بدی
تو که خوب من رو میشناختی
من راضی به ناراحتی تو نبودم

ولی الان دیگه راحت باش
من نیستم توی خاطراتت
هر چند تو در ذهنم حک شده ای
لحظه ای نمیتوانم بدون فکر کردن به تو سر کنم
گاهاً از دور میبینمت ، اما تو حتی تصورش هم نمیتوانی داشته باشی
که من چقدر دلتنگتم
و همین از دور دیدنهای گاه گداری آرومم میکنه

گاهی با خودم میگم ، اگه این کلبه تنهایی مون نبود ، درد و دلهایم را کجا نجوا میکردم

شکسته دلی عاشق و تنها سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:14 ب.ظ

در حضور واژه های بی نفس
صدای تیک تیک ساعت را گوش کن
شاید مرهم درد ثانیه ها را پیدا کنی
ببین اندام تنهاییم را
که در لحظه های خاکستری
در انتظار طلوع خورشید است
این شب ها
چشم های من خسته است
گاهی اشک ، گاهی انتظار
این سهم چشم های من است
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
در امتداد نگاه تو
لحظه های انتظار شکسته می شود
و بغض تنهایی من
مغلوب وجود تو می شود
کاش میفهمیدی عمق خواهشم را و عمق دوستت دارم بمان گفتنم را...

شکسته دلی عاشق و تنها سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ب.ظ

هر روز گه میگذره
دلم بیشتر تنگ میشه
بیشتر احساس میکنم که نبودنت چقدر اذیتم میکنه

بسه دیگه
التماست میکنم

ببخش منو

صدای تنهایی من
"س" "ا" "ن" "ا" "ز"

شکسته دلی عاشق و تنها چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ق.ظ

سلام
صب بحیر

اگه تو بخوای ، دیگه اینجا هم نمی آم

شکسته دلی عاشق و تنها چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:48 ق.ظ

سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد ؟
کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
که هر شب هرم دستاتو به آغوشم بدهکارم
تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی
تو آهنگ سکوت تو به دنبال یه تسکینم
صدایی تو جهانم نیست فقط تصویر می بینم
یه حسی از تو در من هست که می دونم تو رو دارم
واسه برگشتنت هر شب درارو باز میذارم
سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد ؟
کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
که هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهکارم
تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی


این روزا ، آهنگای که من گوش میدم ، اینا هستن / تو خوش باش

شکسته دلی عاشق و تنها پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ق.ظ

سلام
صب بخیر ، خوبی ؟
من خوبم ، همچنان ملالی نیست جز دوری تو ....

اگه روزی گذرت اینورا خورد ، یادی از دل تنگ ما هم بکن
راستی ، اگه خوشی ، که هیچ
اگه احساس کردی دلت هوای اون روزای شیرین رو کرده ، میتونی رو من حساب کنی

شکسته دلی عاشق و تنها جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:03 ق.ظ

للللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل

خوابت که نبره همین میشی

شکسته دلی عاشق و تنها جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:28 ب.ظ


دلم گرفته است

دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده شب می کشم
چراغهای رابطه تاریکند..

چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است.


فروغ فرخزاد

شکسته دلی عاشق و تنها شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:27 ق.ظ

سلام
صب بخیر
خوبی ؟
چه خبر ؟؟؟

شکسته دلی عاشق و تنها شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ق.ظ


همین که هستی
همین که لابلای کلماتم
نَفَس میکشی
راه میروی
در آغوشم میگیری
... همین که پناه ِ واژه هایم شده ای
همین که سایه ات هست
همین که کلماتم از بی "تو"یی
یتیم نشده اند
کافی‌ست برای یک عمر آرامش؛
باش!
حتی همین قدر دور
حتی همین قدر دست نیافتنی..

شکسته دلی عاشق و تنها شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ب.ظ


باید بمیرم
تا سینه‌ام را بشکافی
و بر اندک استخوانی که از من مانده
رد ِ نبض ِ قلبم را لمس کنی ..
ردی از هیچ بر دنده‌هایم
و ردی از دستان ِ تو
بر لکه‌های مانده از دود ِ سیگار ..

تلافی ِ دوباره‌ی زندگی
هیچ مُرده‌ای را به پیش از حسرت‌هایش بازنمی‌گرداند ..

پشیمانی ِ شب‌های شکار
پوکه‌های پنهان در خاک است
و پرنده‌ای که از آخرین نفس جامانده .
----
| سیدمحمد مرکبیان |

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد