آنجا ، در آن بالا دلِ آسمان هزار تیکه است و بوی خدا می دهد و به اندازه ی تمامِ خستگی هایم باران می بارد اینجا ، در این پایین دلی آتش گرفته است و تو خیره می شوی به غبارهای بلند شده از خاکسترش سکوت کرده ای ...
در برابر این همه درد شاید مهم نیست می سوزد و می رود ... اما با این سوختن خیالی نیست ، تو نیز نمی مانی ... (ساناز)
سلام
بسیار زیبا و پر احساس ...
سپاسگزارم
مرسی
در جواب هر سوالی حاجت گفتار نیست
چشم گویا عذر میخواهد لب خاموش را