[ بدون نام ]
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1391 ساعت 10:55 ق.ظ
گفتم که بی بهارم شوق ترانه ام نیست گفتا بیا به گلشن شور ترانه با من گفتم بهانه ای نیست تا پر زنم به سویت گفتا تو بال بگشا راه بهانه با من گفتم به فصل پیری در من گلی نروید گفتا که من جوانم فکر جوانه با من
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو ...

برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده ...
برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو ...
برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه ...
برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن ...
برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر ...
برای عشق وصال کن ولی فرار نکن ...
برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن ...
برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش ...
برای عشق خودت باش ولی خوب باش ...
خیلی خوب بود
عشق خیلی کارا میکنه موافقم
گفتم که بی بهارم شوق ترانه ام نیست
گفتا بیا به گلشن شور ترانه با من
گفتم بهانه ای نیست تا پر زنم به سویت
گفتا تو بال بگشا راه بهانه با من
گفتم به فصل پیری در من گلی نروید
گفتا که من جوانم فکر جوانه با من
...
سلام سانازجان
دوست من منو فراموش نکن ...
حتما، فراموش نمیشی عزیز
سلام

خوشحالم کردی اومدم سراغم ...
مرسی از حضور گرمت ...